•°پارت 43•°

57 8 0
                                    


- بزار حداقل برم کیفم رو بیارم، اینجوری که نمیشه بی پول جایی بریم.

+ پس برو کلی پول بیار چون خیلییییی خیلیییی از اینجا دوره~

- روانی، اون دنیا که قرار نیست ما رو ببری!!؟

+ شت... جان حق با توئه، فقط تو بهشت میشه از اونا پیدا کرد!

- خدایا خودت بهمون رحم کن... همینجا بمونیا!

و با عجله رفتم و کیف پولم رو برداشتم و گذاشتم توی کیف پزشکیم که مخصوص شرلوک آماده نگهش داشته بودم، بعدش سریع خودمو رسوندم پیشش و گفتم:

- وای... از نفس افتادم... با خودم آوردم، حالا کجا میخوایم بریم؟

+ یه جای خووب~
...

من و شرلوک قطار به قطار پیش می رفتیم. توی آخرین قطاری که سوار شدیم گرفتم خوابیدم تا اینکه به ایستگاه شهر دوراهام رسیدیم و مجبور شدم پیاده بشم. شرلوک هم درحالی که کمی تلو تلو میخورد خودش رو از پله های قطار پرت کرد پایین. رفتم پیشش و گفتم:

- باز چی شده؟

+ اون یارو گفتش جنسش خوبه ولی چیز خورم کرد عوضیییی.

- بدنت داره عرق میکنه، مطمئنی حالت خوبه؟ بیا بریم یه گوشه یه چکاب سرپایی کنم تو رو.

+ حالم ردیفه، بیا بریم... ساعت چند شده؟

- ساعت؟ اممم.... نزدیک ۱۱...

+ وای! دیرم شد.

- یعنی چی دیرت شد؟ کجا میخواستی بری؟

+ الان وقتش نیست... بیا بریم.

- تا وقتی که مطمئن نشم چرا این ریختی شدی نمیزارم جایی بری.

+ باو ولم کن خرگوشه از قفس پرید!

- نه یعنی نه! نزار بخاطر مواد کشیدن تحویل پلیس بدمت!

+ این مواد نیست... فک اون شاسکول اشتباهی بهم محرک جنسی داد...

- محرک چی چی؟!! تو آخه چرا هرچی غریبه ها بهت تعارف میکنن رو بر میداریییییی؟

+ تو هم اگه مثل منه بدبخت محتاج یه چوسه مواد مفت می‌شدی می‌فهمیدی...

- خداروشکر که نیستم! تو هم امروز رو بیخیال اون مو بلوند بشو تا ببینم تو این شهر غریب چجوری میتونم واست شات پیدا کنم...

+ ولی اون-

- هیچی نگو شرلوک هلمز! خجالت بکش... یکم شرمساری رو حس کن! جلوی این همه آدم تو خیابون زدی بالا و بازم میخوای بری دنبال خر بازی؟ فکر می‌کنی اون بنده خدا تو رو اینجوری ببینه چی خیال میکنه؟ حداقل جلوی اون عابرو داشته باش!

+ باشه باشه خفه مون کردی بابابزرگ! سگ توش، برو همینجا هستم.

- شرلوک! زودی بر میگردم.

Blood turns Lili red (Moriarty The Patriot)Où les histoires vivent. Découvrez maintenant