•°پارت73•°

53 6 112
                                    

( آرک زمین بازی خدایان_قسمت ۱۱)

بیلی:

- آه... تو دیگه آخرشی!  پس من میرم بیرون تا ویلیام-سان شک نکرد.

+ اوکی.

- سنپای! تو رو به جون دخترت اگه جلوی ویلیام-سان دیوونه بازی دربیاری برمیگردونمت بریتانیا!

+ هاهاهاها~ داری به من راجع به همسرم بهم هشدار میدی؟!

آدم بشو نیست که نیست! از بازداشتگاه اومدم بیرون و به سمت اتاق کلانتر به راه افتادم... یه زندان بهمون اضافه نشده بود که اینم طلسمش شکست! مرحله ی بعدی لابد دزدیدن تخم اژدها از زیر کونش باید باشه تا سنپای راضی بشه!

....

ویلیام:

میا که حالا شکمش سیر شده بود رو دادم دست بیلی و رفتم سمت بازداشتگاه تا شرلی رو ببینم. آه... نمی‌دونم آخر صبرم زودتر تموم میشه یا عمرم؟
اولین بار بود که با هم اینجوری دعوا میکردیم و اولین بار بود که بهش سیلی زدم... نه یکبار، اونم سه بار... پشت سر هم!
افسر تا خواست بهم گیر بده، کارتم رو نشونش دادم. در رو باز کرد و منو فرستاد داخل و خودش رفت. شرلی خیلی ریلکس به میله ها تکیه داده بود و انگار انتظار اومدنم رو میکشید. گفتم:

- چیزی هست که از بیلی نپرسیده باشی؟

+ مثل این سوال که؛ وقتی لیام شوهرش رو پشت میله های زندان ببینه قراره چه حسی پیدا کنه؟... نه، نپرسیدم.

- حسم نسبت به این که تو توی زندانی؟ اممم، حس عجیبیه! فکر کنم با قتلی که امروز مرتکب شدی کاملاً بهت بیاد!

...یهو حسش پرید و گفت:

- کی بهت اینو گفته؟

+ از کلانتر شنیدم که قاتل پرونده مرده، و مرگش دفاع از خود بوده... از توی چشمات میتونستم بخونم که یکی رو کُشتی و واسه بعدی هم آماده ای، برای همین تعجب نکردم.

- اگه جلوت بچه ات رو تهدید به چیزی وحشتناک تر از مرگ میکردن تو هم همین کار رو میکردی.

+ من نمیگم که تصمیم اشتباهی گرفتی شرلی، اما واسه اینکار ابیگل رو مقصر میگیرم چونکه به راحتی اجازه داد تا که تو بازم قاتل بشی...

- ابیگل اسمش سوهان روحم شده چه برسه به خودش! میشه تمومش کنی؟ اون هیچ نقشی توی هیچ کجای زندگیمون نداره.

+ منم همین امید رو داشتم شرلی...

- یعنی چی؟

+ امروز وقتی میخواستم با میا برم پارک، دم در خونه یه جعبه شیرینی پیدا کردم که اسم ابیگل روش بود.

- ابیگل بازم شیرینی آورد؟

+ کسی هست که جای اون شیرینی بفرسته؟

- ولی من دستش چیزی ندیدم... اون کامل اومد داخل خونه، پس چرا شیرینی رو بهمون نداد؟

+ بگو چرا شیرینی سمی رو بهمون نداد... چونکه بعدش مسموم شدم.

Blood turns Lili red (Moriarty The Patriot)Where stories live. Discover now