•°پارت 66•°

52 6 34
                                    

( آرک زمین بازی خدایان_قسمت۵)

شرلوک:

+ گفتم با قطار میرم، نگفتم جادو قراره کنم که! یه شبه نمیشه رسید اونجا...

- آهاا~ یعنی اول میری نیومکزیکو بعد کلرادو، بعد-

+ آره، هنوزم بهم نزدیکی.

- فقط زود زود راه نیوفتین! هر روز ۲۰ کیلومتر جا به جا بشین کافیه!

+ منو گیرآوردی دختر؟!!

- سنپاییی~ تو که خیلیی خوبییی~

میا: بیتوتور... باایییی منههههه!

- واست شیرینی میارم باشه؟!

... موهای میا رو که تو بغلم بود مرتب کردم. فکر کنم باید از فردا بهش یاد بدم که پول مهم تر از شیرینیه، از اَبی پول بخواد!!!
کیفش رو گذاشتم جلوش و گفتم:

- وسایلت رو جمع کن، واسه فردا باید خوب استراحت کنی تا انرژیش رو داشته باشی.

+ این یعنی آره!!!!؟؟؟

- اوففف... بگم آره ولم می‌کنی؟

+ ممنونم سنپای! مطمئن باشید م-

میا: بچه بد، پیش بااییی من نیمیااا!!!

+ ...(با صدای آروم) بخدا قول میدم دفعه‌ای بعد برات یه جعبه خوراکی بیارم! باشه؟ ... دیگه رفع زحمت میکنم سنپای~

با بیرون رفتن ابیگل از اتاق، با یه دست ظرف بیسکوئیت ها رو توی سینی چای گذاشتم تا به سمت آشپزخونه ببرم. لیام تا دم در، درحالی که اصرار داشت ابیگل این وقت شب تنهایی بیرون نره، اون رو بدرقه میکرد ولی درنهایت تسلیم شد و در رو بست.  اومد آشپزخونه پیشم و گفت:

- میگذاشتی خودم میاوردم‌.

+ نیازی ندیدم... چی شد بلاخره کوتاه اومدی؟

- چون با خودش تفنگ داشت.

+ منطقیه~

...لیام موهای میالین رو نوازش کرد و گفت:

- به چیز مفیدی هم رسیدین؟

میا: شینینیی میدههه!

- شیرینی از کجا قاطی ماجرا شد؟

+ دخترته دیگه... واسه اون نتیجه باید یکم صبر کنیم ولی خودم یکم نگران ابیگل ام. بنده خدا وقتی بحث طولانی میشه یهو فیوز میسوزونه و مستقیم بهم خیره میشه.

- ما که به ساده توضیح دادن عادت کردیم... پس بهش سخت نگیر.

+ بهتره بگی عادت کرده بودیم! به شخصه از وقتی با توئم نیاز ندارم چیزی رو توضیح بدم. البته این وسط بیلی هم هست... این وسط همیشه یکی باید باشه!

میا: بیلییی عبضییییه!

- بهتره بریم بخوابیم، خیلی خوابم میاد شرلییی...

Blood turns Lili red (Moriarty The Patriot)Where stories live. Discover now