عذرخواهی

197 49 0
                                    

Act I
"23:12 شب، کلاب صاعقه، پکن"

جان خیلی براش عجیب بود، کسی که بردتش تا مواد تست کنه و احتمالاً بمیره، میگفت یه آدم غریبه ازش معذرت بخواد. همچین رفتاری یخورده زیادی نبود؟

ظاهراً نه فقط جان، بلکه نگهبان هم همین نظرو داشت. یه چین به دماغش داد.
ن. زیاده روی نمیکنی؟

وانگ ییبو سرش رو پایین انداخت و چندثانیه مکث کرد، وقتی دوباره سرش رو بالا آورده بود یه لبخند روشون بود. جان حس میکرد اون لبخند قرار نیست به جای خوبی ختم شه، با این‌حال نمیتونست به این فکر نکنه که اولین‌بار بود لبخند رز سفید رو می‌دید.

-این زیاده رویه؟ پس تیکه تیکه کردن خودت و تک تک اعضای خانوادت چیه؟

صدای ییبو آروم بود و اگه جان فاصلشون رو کمتر نکرده بود، توی شلوغی کلاب شنیده نمی‌شد. با این حال افسر حس کرد ستون فقراتش یه لرز آروم رفت. درحالی که اون حتی مخاطب جمله‌ی بی رحمانه‌ی رئیس باند هم نبود.

ن. تو.. تو...
لبخند رز سفید توی یه لحظه از صورتش پاک شد. جان یه نگاه بهش انداخت و بعد آب دهنش رو قورت داد. توی نگاه وانگ هیچ اثری از توخالی بودن تهدیدش نبود. اون چش شده بود؟ واقعاً یه نگه‌داشتن انقدر مهم بودش؟

-من.. من چی؟ نمیتونم؟ یکی از اعضای باند من و همراه من رو نگه داشتی. این توهین به رز سفید نیست؟ بنظر من هست.

ییبو دستش رو گذاشت روی شونه‌ی نگهبان و آروم فشار داد. 
-حالاهم که وقتمو داری برای جبرانش میگیری، میبینی چقدر دارم سعی میکنم باهات راه بیام و نمیذاری؟ من نباید جواب کارت رو بدم؟

لحن صدای وانگ ییبو اصلاً تهدید‌آمیز نبود، برعکس طوری بود که یه پدر با پسربچه‌ی خطاکارش حرف میزد، اگه کلماتی که از دهنش خارج میشدن راجع به قتل و شکنجه نبودن. ولی حالا جان حتی اگه نمیخواست بگه، جداً ترسیده بود.

چشماش سرد و بی‌رحم بودن و کلماتش در تضاد کامل با اون لحنِ پدرانه‌ی مصنوعی. جان پلک زد، حتی متوجه نبود نفسش رو حبس کرده، فقط توی سرش یه فکر میگذشت: وانگ ییبو کاملاً روانی بنظر می‌رسید.

دونه‌های عرق روی پیشونی نگهبان معلوم بودن، ظاهراً تازه فهمیده بود عواقب هم‌جوابی با رئیس یه باند مثل رز سفید چیه. سرش رو به نشونه نه تکون داد و جان رو نگاه کرد بعد با صدایی که میلرزید و از اون آدم درشتِ ترسناک بعید بود از جان عذرخواهی کرد. بعد دوباره نگاهش روی رز سفید برگشت و از اون عذرخواهی کرد، دوباره جان و...

جان از بار دوم به بعد رو ندید چون وانگ ییبو راه افتاده بود و جان هم به طبع اون پشت سرش رفت. جایی که رفته بودن حدوداً بیست نفر آدم وجود داشت که میتونستن مشتری های مهمتر خنجر سرخ باشن اما رز سفید از کنار اون‌ها هم رد شد و رفت قسمت پشتی که با یه پرده جدا شده بود.

暗火 (Dark Fire) Where stories live. Discover now