Act I
"00:45 نیمهشب، عمارت رز سفید، حومه پکن"شیائوجان از شب قبل چیزی یادش نبود و فقط امیدوار بود که رفتار عجیبی ازش سر نزده باشه. بعد از یه دوش و پوشیدن یه دست لباس سفید و البته، آستین بلند، صدای گوشیش توجهش رو جلب کرد. گوشی رو برداشت، دوتا نوتیفیکشن از یه شماره ناشناس بود ولی پیام، باعث شد اون فرستنده رو بشناسه. کسی که یه ساعت پیش تو اتاقش بهش همین عبارت رو گفته بود.
جان ویدیو رو لود کرد و بعد مشغول نگاه کردنش شد. یک بار، دو بار، سه بار.
دستش رو تو موهاش برد و اونهارو بهم ریخت. حس بیچارگی، عبارتی بود که با کار وانگ ییبو مناسب شرایطش شده بود. یک لحظه، فقط یک لحظهی لعنتی از کاورش دراومد و به عنوان شیائوجان حرف زد، حالا البته که رز سفید باید بهش ثابت کنه که اون هیچی نیست و جناب رئیس باند، کلی ازش آتوهای خجالت آور داره. سعی کرد آرامشش رو حفظ کنه و به یه عضو مافیا برای نگهداشتن شرف و آبروش اعتماد کنه. آره، به نظر جان هم خیلی خندهدار و انجام نشدنی بود، ولی چارهی دیگهای هم نداشت."من یه پلیس فاسد و یه مهره سوختهام. اونا بدترش رو ازم دیدن، تو میتونی هرکاری دلت خواست با ویدیوی کوچیکت بکنی وانگ."
جان فقط یه فکر توی سرش بود، اون هم اینکه، دیگه چی رو از اون مواد کوفتی یادش رفته؟Act II
"2:40 صبح، مقر فوق امنیتی ارتش جمهوری خلق چین، یوننان، سرزمین اصلی"مردی که صورتش رو با یه نقاب پوشونده بود، از طریق دریچه هوای اتاق تهویه، وارد اون مکان شد. با اینکه ساعت دیروقتی بود، مرکز مثل روز روشن و همهجا پر نیروهای امنیتی بود. جانگ ییشینگ یه حرفهای تو کارش بود ولی حتی اون هم میدونست که تبعات این کار چی میتونه باشه. با اینحال، اون یه حرفه ای توی کارش بود که دیگه چیزی برای از دست دادن نداره. نقشهی مقر رو از دارک وب خریده بود و با چندتا استراتژیست خوب، از "آشناهاش"، مشورت کرده بود. راهی که الان طی میکرد تا دیتابیسِ اصلیِ دایره جنایی، راهی با کمترین تعداد مأمور بود.
این چیزی بود که کل این مدت خواب و خوراک رو ازش گرفته بود و حالا، ییشینگ قرار نبود اجازه بده اونها از زیرش در برن.
با ورودش به اتاق سرورها، ضربان قلبش بیشترهم شد. کفش هاش رو درآورد و بیصدا سمت سروری که میخواست رفت. فلش کوچیک رو بهش متصل کرد و بعد به تیم هکرهایی که باهاشون قرار گذاشته بود پیام داد تا کارشون رو شروع کنن.
دقیقههای بعدی، مثل خمیر کش میاومدن. تا اینکه چراغ قرمز و آژیر روشن شد. اونها متوجه یه خارجی شده بودن. درهای همهی اتاقها، از جمله اتاق سرورها قفل شد.
ییشینگ گیر افتاده بود.وقتی تیمش بهش پیام داد که کارش رو کرده و اطلاعات رو داره، بخشی از اعصابش آروم گرفت. حداقل برای هیچی نمیمرد. فلش رو جدا کرد و با ورود دهتا نظامی، یه تعقیب و گریزِ مرگبار برای ییشینگ وسط هزارتوی سرورها شروع شد.
DU LIEST GERADE
暗火 (Dark Fire)
Fanfictionژانر: پلیسی، جنایی، مافیایی، معمایی و انگست کاپل اصلی: ییجان (yizhan)/bjyx ساید کاپل(ها): ؟؟ وضعیت: کامل شده نویسندهها: Ajivid و Vitia (هپی اند.) خلاصه: سرگرد شیائوجان به عنوان یکی از بهترین مأمور مخفیهای دولت به مأموریتی برای نابود کردن یکی از...