Act I
"7:00 غروب، عمارت رز سفید، حومه پکن"جان پشت سر وانگ ییبو ولی با سرعت خیلی کمتر میاومد، حتی از پشت سرهم بیحوصلگی رز سفید قابل تشخیص بود. اما چیزی که انتظارش رو نداشت این بود که بعد کام آخر سیگارش برگرده و دست جان رو بندازه دور گردن خودش.
بخاطر حرکت یهویی درد بدی توی تن افسر پیچید.
+آ..آخ..
-لوس بازی درنیار مثلا افسر پلیسی.
ییبو گفت و تکیه مرد رو به خودش داد. بعد با سرعت بیشتری رفت سمت پله ها.
+زانوم آسیب دیده وحشی.
-چی گفتی؟
+همون که شنیدی.
جان میدونست که این رفتارا ازش بعیده، حتی حس میکرد که این رفتارا از رز سفید هم بعیده، ولی کلکلهای بچگونهشون داشت تبدیل به عادت میشد.
Act II
"7:10 غروب، زیرزمین، عمارت رز سفید"رز سفید وقتی رسیدن به زیر زمین اون رو روی صندلی نشوند.
-تکرارش کن تا یه راست بفرستمت رو ویلچر.
مرد گفت و در رو بست.جان هم ساکت شد، این وضعیت هرچی بود بهتر از ویلچر بود. هرچند بهنظرش اون مرد راجع به ویلچر جدی نبود ولی مثل همیشه غیرقابل پیشبینی بود که چه وقتی رز سفید فقط یه آدم دیگست که شوخی میکنه و چه وقتی یه جانی روانیه که کاری که میگه رو دقیقاً همونطوری انجام میده.
رییس باند صندلی رو برداشت و جلوی جان نشست. اما همین کار ساده باعث شد جان یه اخم کمرنگ بکنه. مدل برعکس نشستن اون مرد، خواسته یا ناخواسته جان رو یاد پسر کوچولوی پرورشگاه میانداخت. و این اصلاً خوشایند مرد بزرگتر نبود.
-دوتا کار میشه کرد. یکی اینکه...
+درست بشین.
جان حرفش رو قطع کرد و با لحن جدیای گفت. با اینحال بنظر نمیرسید برای رز سفید اهمیت داشته باشه.
-به تو ربطی نداره چطوری میشینم، وسط حرفم نپر.
وانگ ییبو یکم عصبی گفت ولی جان نمیخواست روش بحث کنه. اون مدل نشستن، مخصوصاً وقتی اسم و فامیلی هم یکی بودن؟ نه، جان نمیتونست تحمل کنه.
+رو مخمه.
-اوه جدا؟ خب سوپرایز، ایده ی وجود داشتن تو بصورت کلی روی مخ منه.
جان بیشتر اخم کرد اما رز سفید ادامه داد.
-ولی میبینی که دارم باهاش کنار میام.+امیدوارم صندلی بشکنه و بیفتی.
جان زمزمه کرد چون کار بیشتری از دستش برنمیاومد.
-به هیچ جام نیست چه امیدی داری لی هیه. داشتم، میگفتم.
رز سفید عصبی تر گفت ولی جان با اخمش بهش خیره موند و تصمیم گرفت فقط مدل نشستنش رو نادیده بگیره.-یکی اینکه، باری که میاد پوچ باشه. اینطوری بنظر میاد که هرسهتامون ضرر کردیم. درحالی که قبلش من و شیائو چائو با سه چهارتا قایقِ حامل مهاجر غیرقانونی مال خودمون رو رد میکنیم.
جان ساکت بهش نگاه کرد. باید هماهنگ میکرد با نیروی دریایی ارتش که بذارن این بار رد شه، چون اگه گیر میفتادن ضررشون شدید میشد و نقشه نابودی خنجرسرخ به تعویق میافتاد.
VOCÊ ESTÁ LENDO
暗火 (Dark Fire)
Fanficژانر: پلیسی، جنایی، مافیایی، معمایی و انگست کاپل اصلی: ییجان (yizhan)/bjyx ساید کاپل(ها): ؟؟ وضعیت: کامل شده نویسندهها: Ajivid و Vitia (هپی اند.) خلاصه: سرگرد شیائوجان به عنوان یکی از بهترین مأمور مخفیهای دولت به مأموریتی برای نابود کردن یکی از...