پیدا شدن

192 59 26
                                    

Act I
"19:00 عصر، پایگاه منطقه چهار پکن"

لوهان بالاخره پشت سیستمش نشسته بود. توی این چندروز هرچقدر به جان زنگ زده بود جوابی نگرفته بود. این بار درحالی که دستش یکم می‌لرزید کدهای اطلاعاتی رو وارد کرد و ردیاب جان رو فعال کرد. ردیاب به‌خاطر پارازیت های عمارت ضعیف کار می‌کرد ولی همچنان وصل بود. پس هنوز بدن دوستش سوزونده نشده بود.

هان می‌دونست که جانگ ییشینگ اطلاعات رو فروخته. می‌دونست هویت جان لو رفته، حتی از اون قتل عام لعنتی که خواب رو ازشون گرفته بود و پایگاه رو تبدیل به شهر ارواح کرده بود هم می‌دونست.

اما دوتا سوال بیشتر از هرچیزی اذیتش می‌کردن. اولی، چرا و چطور اون شخصی که گروگانشون گرفته بود می‌دونست وانگ ییبو قراره اون‌شب جنایت کنه و انگیزه‌اش برای نجات دادن لوهان و مافوقش چی بوده؟
و دومی، چرا دست راست رز سفید که چندباری توی دفتر افسر شیائو پیداش شده بود، باید سراغشون می‌اومد که اون‌هارو بیرون ببره وقتی ارتش هم اون‌ها رو مهره‌های سوخته حساب کرده بود؟

Act II
"سه روز قبل، مکان نامشخص، حوالی پکن"

مردی که این چندروز دو سه باری ملاقات کرده بودن، دوباره وارد اتاق شد.
ه. دلتون برام تنگ شده بود؟
ل. با ما چیکار داری؟ اگه می‌خوای بکشیمون فقط انجامش بده لعنتی.
لوهان عصبی گفت ولی یوبین با اخم و سکوت همیشگیش مشغول نگاه کردن به حالات چهره مرد بود.

این‌بار برخلاف همیشه، یه تشویش توی صورتش بود که سعی می‌کرد پنهانش کنه. از همیشه صاف‌تر ایستاده بود و مدل موهاش هم تازه مرتب شده بودن. اون مرد قصد رفتن داشت.

ه. تو واقعاً به من گوش نمی‌دی افسر لو. من نجاتتون دادم، اونم از مرگ با اسید. چرا باید بعد این همه دردسر بکشمتون؟ می‌خواستم بگم، بالأخره یکی انقدر اهمیت داد که جاتون رو پیدا کنه و سراغتون بیاد. فعلاً باید خداحافظی کنیم ولی این قطعاً آخرین باری نیست که همدیگه‌ رو می‌بینیم.

بعد رفتن اون مرد، افسر جوونتر به مافوقش نگاه کرد.
ل. کی اومده سراغ ما؟
ی. نمی‌دونم. گوش کن هان، پروتکل‌ها رو یادت باشه. اگه فرصت فرار کردن پیش اومد، حق نداری برای من صبر کنی. فقط برو. فهمیدی؟
ل. ولی من...
ی. این یه دستوره لو. مفهوم بود؟
ل. بله قربان.
لوهان با صدای گرفته گفت.

یکم بعد در با شلیک به قفل باز شد و آخرین کسی که هان انتظار داشت وارد شد. اون‌هم کسی نبود جز لی یو رین، دست راست رز سفید.
ه. تو... اینجا؟
ولی بعد براش واضح شد. احتمالاً رئیسش بهش دستور داده بود که کارشون رو تموم کنه.

یو رین عصبی داخل رفت و سعی کرد خون روی دستش رو با شلوار سیاهش پاک کنه، هرچند موفق نبود و بیشتر پخشش کرد. از جیبش یه میله‌ی فلزی باریک درآورد و سمت شیائو یوبین رفت.

暗火 (Dark Fire) Where stories live. Discover now