Act I
"2:05 صبح، زیرزمین، عمارت رز سفید"شیائوجان با همون کلمه اول میدونست وقتش رسیده. سرش رو تکون داد و لبخندش رو حفظ کرد.
+از آشناییت خوشبختم.یو رین یه میله برداشت و دور دستش چرخوند.
ی. ولی من نیستم.
همونطور که میله رو روی زمین میکشید رفت سمتش ولی گوشیش زنگ خورد.رین چشمهاش رو چرخوند و جواب داد، شیائو چنگ بود.
ی. بله شیائو؟
چ. پسره رو نکش.
ی. ها؟
چ. دارم میگم پسره رو نکش.
رین به افسر نگاه کرد که بهش خیره شده بود، یکم اخم کرد.ی. ولی رز سفید بهم گفت...
چ. اهمیت نمیدم چی گفت. دست نگه دار، نکشش. یا ییبو هیچوقت ولت نمیکنه.
یو رین اخم پررنگتری کرد.ی. چی میگی؟ اون خودش گفت...
چ. صبر کن تا برسم. کجای عمارتی؟
ی. زیرزمین.
و بعد این جمله دختر روش قطع کرد.فکر شیائوجان هزارجا بود. مادر و پدرش، لوهان که صمیمیترین دوستش بود و حداقل پنجاه نفر دیگه که نیاز بود ازشون یه بار دیگه خدافظی کنه. آدمهایی که وقت نکرد ازشون تشکر کنه برای بودنشون توی زندگیش، وقت نکرد ازشون عذرخواهی کنه، آدمهایی که نمیدونست بعد اون چطور زندگی میکنن...
یکم بعد از مکالمه عجیبش با شیائو چنگ، از طرف رز سفید براش پیام اومد.
-"کشتیش؟َ"
ی. "شیائو چنگ گفت دست نگه دارم. بکشمش؟"جان سرش رو آورد بالا، بنظر میاومد لی یو رین هم توی دنیای خودش باشه. حالا که وقت مردن بود، ترجیح میداد زودتر تمومش کنه.
+خب! شیائو جان رو دیدی؟صداش کرد تا توجهش رو جلب کنه ولی همون لحظه در زیر زمین باز شد و شیائو چنگ داخل اومد. دختر جوون نفس نفس میزد، برای چی دویده بود؟
چرا انقدر طولش میدن؟ دوست دخترِ رز سفید اینجا چیکار میکنه؟ نکنه مراسم کشتن من قراره مهمونهای وی آی پی داشته باشه؟
-"معلومه که بکشش. این چه سوالیه؟"
یو رین نگاهش رو از صفحه گوشی گرفت و به دختر داد.
ی. چرا نکشمش؟
چ. نمیتونی بکشیش اون...
همون لحظه گوشی دختر زنگ خورد. یو رین جدا دلش میخواست همه تلفنهارو برداره و بریزه دور تا به کارش برسه.چ. الو...
-جانیان؟ مشکلت چیه؟ مگه لی هیه جاسوس نیست؟
رز سفید عصبی گفت.
چ. هست، جاسوسه.
چنگ به آرومی جواب داد... خودش هم نمیدونست باید چطوری این خبر رو به دوستش برسونه.میتونم این دوتا رو بزنم و برم، میله دست یکیشونه و اون یکی کلت داره ولی همین صندلی که روش نشستم میتونه چندثانیه حفاظم باشه و بیشتر از اون هم لازم نیست. خوشبینانه بتونم ده تا از گاردهارو هم بزنم، ولی با این پا از پس همه برنمیام.
-خب پس؟ بذار بکشتش دیگه.
پسر پشت خط بیحوصله گفت.
چ. اسمش... ییبو اون... تو خودت فایل رو چک کردی؟
-نه، ولی یو رین گفت بهم که جاسوسه. اسمش چیه؟
YOU ARE READING
暗火 (Dark Fire)
Fanfictionژانر: پلیسی، جنایی، مافیایی، معمایی و انگست کاپل اصلی: ییجان (yizhan)/bjyx ساید کاپل(ها): ؟؟ وضعیت: کامل شده نویسندهها: Ajivid و Vitia (هپی اند.) خلاصه: سرگرد شیائوجان به عنوان یکی از بهترین مأمور مخفیهای دولت به مأموریتی برای نابود کردن یکی از...