بوسه‌ی غیرمستقیم

157 47 19
                                    

Act I
"پنج روز بعد، عمارت رز سفید، حومه پکن"

پنج روزی که گذشته بود، برای هیچکدوم از سه نفری که دور هم جمع شده بودن آسون نبود. شیائو چنگ درحالی که سرش توی گوشیش بود منتظر موند تا مسابقه‌ی زل زدن افسر و رز سفید تموم شه که البته، موفقیت آمیز نبود. پس درنهایت با صاف گردن گلوش و کنار گذاشتن گوشیش نگاهش رو بین دو مرد چرخوند.
چ. خیلخب، نقشه چیه؟ با برگشتن پسر وو اوضاع متفاوت میشه.

ییبو اخم کمرنگی داشت و آروم دود سیگار رو بیرون می‌داد. طبق معمول لباس‌هاش مرتب‌ترین حالت ممکن بودن و کفش‌هاش برق می‌زدن. با این‌حال ذهنش درگیر بود. بخشی به‌خاطر همین پسر جیار، وو هنری که برگشته بود و ظاهراً قبل از حذف کردن رئیس اصلی، جانشین خنجر سرخ پیداش شده بود.
آدم جدیدی که کل عمرش رو خارج از وضعیت چین و دنیای زیرزمینش، دور از حزب، دولت، ارتش و خانواده‌های مافیایی زندگی کرده و بزرگ شده کاملاً می‌تونست یه خطر جدی باشه، بعد از حذف جیار، رز سفید باید نقشش رو به‌عنوان بزرگترین باند می‌گرفت و این یعنی هنری وو مسئولیت ییبو هم بود.
-هانگ چی رو می‌شناسین؟

فکر جان به‌شدت درگیر بود. به‌خاطر شرایطی که داشت می‌دونست ممکنه این‌بار از پس انجام مأموریتش برنیاد و این ضعف اعصابش رو خورد می‌کرد. نمی‌دونست باید چکار کنه و یه طرف دیگه هم ییبو بود. به مردی که نشسته بود خیره شد، با کت و شلوار مشکیش و چشم‌های لعنتیش. این چند روز که ندیده بودتش، فکر می‌کرد کسی که قراره اذیت بشه ییبو بود ولی درواقع اون بود که هر لحظه و ثانیه به رز سفید فکر می‌کرد.
گیر افتادم نه؟

چ. البته، دست راست وو جیار.
چنگ گفت و ییبو سرش رو تکون داد. با همه‌ی اتفاق‌ها از دختر عصبی نبود. کار، کار بود و جای بچه بازی هم نداشت. بنابراین از چنگ ایرادی نمی‌تونست بگیره. بقیه باید باور می‌کردن که اون‌ها باهم‌ان.

اما بخش دردناکش این بود که افسر به چنگ نزدیک می‌شد، به لب‌هاش خیره می‌شد و دست و پاش رو گم می‌کرد. ییبو باید احمق می‌بود اگه رفتارهاش رو توی اون مهمونی لعنتی نمی‌فهمید، چون خودش هم همون رفتارها رو باهاش داشت.
-خودش. خیلی وقته سمتش رو واسه هنری وو عوض کرده.

چنگ سرش رو تکون داد.
چ. و قراره توی نابود کردن جیار کمک کنه؟
چیزی که جان‌یان جداً سعی کرده بود به جان کمک کنه تا بفهمه و خب تا حدی هم موفق شده بود، احساساتش به رز سفید بود. هرچند بخشی ازش واضح بود، جان از چنگ خوشش می‌اومد و شاید حتی تحسینش می‌کرد؛ به عنوان یه دختر چنگ این رو زیاد دیده بود و فرقش رو با نوع علاقه‌ای که رمانتیک بود درک می‌کرد. فقط تلاش کرده بود این رو به جان هم نشون بده و حدسش این بود که موفق شده بود چون جان بیشتر از قبل به ییبو خیره می‌شد و اخم ریزی هم داشت که همراه با سکوتش شبیه شخصیت معمول اون نبود.

暗火 (Dark Fire) Where stories live. Discover now