Act I
"10:40 صبح، درمانگاه، عمارت رز سفید"لی دویانگ وقتی در باز شد و دونفر داخل اومدن، انتظار یکی رو داشت و انتظار اون یکی رو نه. سه چهار روزی رو توی عمارت نگذرونده بود و حالا وضعیت به طرز عجیبی تغییر کرده بود. یک نمونهی بارزش هم، داخل اومدن رئیس باند با افسر پلیس مجروح بود. دویانگ دقيقاً نمیدونست اون دوتا کی انقدر صمیمی شده بودن.
د. سلام رئیس، سلام هیه، زانوت چطوره؟
دویانگ با لبخند رو به افسر گفت. با اینحال رز سفید کسی بود که در رو بست و بهش جواب داد.-فکر نمیکنم خوب باشه. وقتی راه میره توی هرقدم صورتش جمع میشه.
لحن ییبو عادی بود، انگار از وضعیت آبوهوا حرف بزنه، ولی نگاه ثابتش روی دکتر، به اون مرد فهموند که این قضیه براش اهمیت زیادی داره.+نه...خوبم واقعاً.
افسر برای اولین بار حرف زد.دویانگ نمیتونست دقیقاً جو بینشون رو درک کنه ولی میدونست که قطعاً چیزی اونجا از آخرین باری که ارتباطشون رو دیده بود عوض شده.
د. که اینطور... از کی این اتفاق افتاد؟-از امروز صبح بدتر شده.
رز سفید با اطمینان گفت.
د. اما الان ساعت دهه؟
-از ساعت نُه.
د. اوه..
دویانگ گفت چون نتونست تعجبش رو پنهان کنه. اهمیت دادن وانگ ییبو به کسی، اون هم درحدی که تک تک جزئیات رو متوجه شه، میشد گفت توی همهی سالهایی که باهم کار میکردن اولین بار بود که میدید.د. خب هیه...
-اسمش جانه.
ییبو تصحیح کرد و بعد از یه مکث اضافه کرد.
-شیائو جان.نگاه جان به دکتر بود و نمیخواست سرش رو سمت مرد کنارش بچرخونه. دکتر مشخصاً گیج شده بود از حرفی که ییبو زد.
د. ولی اون بار اسمش هیه نبود؟ حافظهام ضعیف شده یعنی؟
-اسمش، شیائو، جانه.
ییبو بی حوصله و شمرده شمرده گفت.دویانگ تصمیم گرفت فقط بپذیره و روی اعصاب زیادی ضعیف مرد جلوش نره.
د. که اینطور. خب جان...
-شیائو.
رز سفید دوباره حرفش رو قطع کرد.
د. چی؟
-جان مال منه. شیائو مال تو.دویانگ میخواست خیلی زود توی یه فرصت رئیسش رو تنها گیر بیاره و بپرسه قضیه چیه. اینطوری نبود که براش عجیب باشه اگه ییبو میخواست با یه مرد رابطه داشته باشه، بههرحال اون رو هیچوقت با یه دختر ندیده بود. حتی دختر خوشگلی که زیاد اونجا میاومد، شیائو چنگ. ولی این رفتار، بعیدترین چیزی بود که تصور میکرد ممکنه یه روز از اون مرد ببینه.
د. آها؟ باشه... آقای شیائو، بیا بشین روی تخت معاینهات کنم.
افسر ساکت روی تخت نشست که اینهم عجیب بود. خبری از سرزندگی دفعهی قبل توی صورت اون مرد دیده نمیشد. دویانگ نمیدونست علتش چی میتونه باشه ولی امیدوار بود که رئیسش اون مرد رو وادار به یه رابطهی اجباری نکرده باشه.
YOU ARE READING
暗火 (Dark Fire)
Fanfictionژانر: پلیسی، جنایی، مافیایی، معمایی و انگست کاپل اصلی: ییجان (yizhan)/bjyx ساید کاپل(ها): ؟؟ وضعیت: کامل شده نویسندهها: Ajivid و Vitia (هپی اند.) خلاصه: سرگرد شیائوجان به عنوان یکی از بهترین مأمور مخفیهای دولت به مأموریتی برای نابود کردن یکی از...