شاه‌کش

183 48 25
                                    

Act I
"5:10 عصر، برج تجاری شیگوانگ، پکن"

لِی. زیاد ازش شنیدم. به‌نظر منم برای تجارت خوب نیست. بهتره هرچی سریعتر خلاصش کنیم.
چنگ. استخدام کنیم برای کشتنش؟ لِی تو بیشتر از همه آدمای مناسب این‌ کارو میشناسی.

-چه نیازی به خلاص شدن ازش هست؟ من باهاش کار کردم و خوب بود.
چن. منظورت چیه که کار کردی؟
"چشم و گوش" واقعأ خوشحال به‌نظر نمی‌رسید و ییبو واقعأ اهمیتی نمی‌داد.

-ازش اطلاعات خریدم.
ل. بدون اینکه به من بگی؟
شوک زن از چشم‌هاش معلوم بود ولی ییبو بیخیال خاک سیگارش رو تکوند.
-نیازی هست همه چیزو به تو بگم؟

همونطور که جان نگاه می‌کرد، مسابقه خیره شدن رز سفید و زن میانسال بهم شروع شد و جو سنگین‌تر از قبلش شد. همون موقع شیائو چنگ دخالت کرد.

چنگ. آروم باشین جفتتون، کاری که بهتره بکنیم الان اینه که خطر جانگ ییشینگ رو از بین ببریم، اون فقط توی این لحظه داره اطلاعات رو به ما می‌فروشه. قدم بعدیش معلوم نیست، ممکنه بخواد از ماهم باج گیری کنه یا پولامون رو بالا بکشه. درسته؟ ممکنه اطلاعات ماروهم با قیمت خوبی به ارتش بفروشه.

لِی. حق با شیائوئه، اون یه تهدید مهمه وانگ.
لیلی چن راضی به صندلیش تکیه داده بود و درمقابل این رز سفید بود که اخم داشت.

جان منتظر تصمیم نهایی بود و دعا می‌کرد رئیس باند فقط حکم قتل اون عوضی رو صادر کنه. شاید حتی جان خودش برای کاشتن گلوله توی قلبش دست به‌کار می‌شد.
-تو چی میگی؟

نگاه رز سفید به روبه‌رو بود و صداش آروم بود. موضوع این بود که جایی که مرد نگاه می‌کرد دیوار بود. پس چندنفری که توی اتاق بودن متوجه نشدن روی صحبت با کیه.
چنگ. من؟
-نه... تو.
با گفتن این جمله رز سفید سرش رو چرخوند و جان رو نگاه کرد.

جان علاوه بر خودش، حبس شدن نفس بقیه توی سینشون روهم حس کرد. جداً نمی‌دونست تو سر مرد چی می‌گذره ولی فکر نمی‌کرد نظرش کوچیکترین اهمیتی برای مرد کنارش داشته باشه. با این‌حال، جان اونجا بود نه؟ توی یکی از قرارهای فوق محرمانه روئسای مافیا. اون‌هم نه به عنوان نقشش، افسر پلیس فاسد، بلکه به عنوان همراه رز سفید. این چیزی نبود که متوجهش نشده باشه.

اون به عنوان همراه رز سفید اونجا بود، پس باید کاری رو می‌کرد که ازش انتظار می‌رفت، نه خواسته قلبیش. بعد یه مکث دوباره خونسردیش رو به‌دست آورد.
+کشتن جانگ یشینگ؟ فکر نمی‌کنم اینکارو بکنید.

چنگ. منظورت چیه هیه؟
دختری که جان دوبار دیده بود به آرومی پرسید. لحنش از تنش جمع کم می‌کرد.

شیائوجان نگاهش رو روی اون چندنفر چرخوند.
+اولاً جانگ یشینگ اطلاعات مهمی براتون داره.
دوماً شما حداقل الآن بهش نیاز دارید.
سوماً کسی با این هوش و اطلاعات...

暗火 (Dark Fire) Where stories live. Discover now