قدم‌زنی شبانه

244 57 2
                                    

Act I
"3:05 صبح، عمارت رز سفید، حومه پکن"

-اینجا چیکار میکنی این وقت شب؟
صدای زمزمه‌ی رز سفید تو گوشش پیچید.
+دنبال دستشویی میگردم.
-دستشویی تو اتاقت بود.
+واقعا؟ چه امکاناتی!
چاقوی روی گردنش برداشته شد، واسه همین چرخید و به رییس باند که با یه اخم کمرنگ بهش زل زده بود، نگاه کرد.

ییبو به چیزای مختلفی فکر میکرد وقتی که آدم روبه‌روش رو میدید. اولی و مهمترین اینکه چقدر بهش اعتماد نداره، ولی وقتی که چاقوش روی شاهرگ لی هیه بود یه فکر جدید بهشون اضافه شد که دلیل خیره شدن الانش بود. بوی افسر پلیس، آشنا بود.
رز سفید از بچگی حس بویایی خوبی داشت، تشخیص سم های بودار، جنس خوب از جنس بد، برندای مختلف سیگار و الکل، همه و همه به لطف حس بویایی خوبش بود. طبیعتاً آدم‌ها هم بوی خودشون رو داشتن، ولی اینجا منظور بوی عطرشون نبود. بدون عطر یا زیرعطر، هرکس یه بوی منحصربه‌فرد داشت، بویی که خیلی ضعیف بود و کاملاً میتونست مدفون شه زیر لایه های عطر و اسپری. ییبو خیلی کم از عطر استفاده می‌کرد و هیچ‌وقت طرفدار بوهای مصنوعی نبود. با همه‌ی این توصیف‌ها، وقتی بویِ شخصیِ لی هیه زیادی براش آشنا اومد، جا خورد.
اون این مرد رو نمی‌شناخت، این اولین شبی بود که میدیدش، پس چرا باید براش آشنا می‌بود؟

+خوابت نمیبره؟
وقتی دوباره اون سکوت رو شکست به این نتیجه رسید که بهترین راه پرسیدن از خودشه.
-بیا بریم قدم بزنیم.
+هوم.

رز سفید چاقوش رو دور انگشتاش چرخوند و بعد بستش. شیائوجان همزمان باهاش قدم برمی‌داشت. بیرون عمارت رز سفید و توی حیاط یا بهتر بود بگه باغش، به ساکتی داخلش نبود. صدای جیرجیرک و باد بین بوته های گل رز باعث شد فکر کنه که اون مکان بیشتر مناسب لوکیشن فیلم‌برداریه تا یه عمارت مافیایی. شاید بعداً از خود رز سفید راجع به کسی که این ایده رو داد، سوال می‌کرد.

-کجا تعلیم دیدی؟
سوال یهویی مرد کنارش اون رو از افکارش بیرون کشید.
+چی؟
-برای افسر پلیس شدن؟
+آها، اداره پلیس پکن شعبه  125.
طبق چیزی که از گذشته هویت جعلیش حفظ بود جواب داد.
-کی شروع کردی؟
سوال بعدی بود که پرسیده شد و جان فهمید امشب شانس باهاش یار نیست. "کی شروع کردی؟"، چی باید میگفت؟ لی هیه کی شروع کرده بود؟ چیزی توی پرونده ای که بهش دادن ننوشته بود پس همون سن 18 عادی؟ ولی اگه توی دیتابیس یچیز دیگه ذخیره کرده بودن چی؟ به هرحال الان وقت فکر اضافه یا ساکت شدن طولانی نبود.
+از سن کم.
-که یعنی؟
حالاهم بنظر میومد رز سفید براش مهم شده باشه.
+کم.
دوباره تکرار کرد، یه حسی داشت از اینکه این جریان قرار نبود به سادگی رها شه و وقتی رییس باند دوباره چاقوش رو درآورد مطمئن شد که حسش درسته.

-سن یه عدده نه یه کیفیت.
+هوم؟
خودش رو گیج نشون داد ولی درواقع داشت شانس فرارش از اون عمارت رو بررسی می‌کرد. حدس خودش با توجه به شهرت باند رز سفید صفر بود.
-وقتی میگم از کی، یعنی باید بهم عدد بدی لی.
رز سفید این سری بی حوصله جواب داد. جان تصمیم گرفت تاس بندازه و با فکر "بهترین دفاع، حمله‌است" جلو بره.

暗火 (Dark Fire) Donde viven las historias. Descúbrelo ahora