Act I
"8:25 شب، اتاق کار، عمارت رز سفید"شیائو جان از اجازهی رز سفید تعجب کرده بود اما با این حرف مرد رسماً شوک شد. اعضای یه باند مافیایی مثل خانواده بودن، در اعتماد کامل به هم و همه متکی به رئیسشون، که ازشون محافظت کنه. با اینحال، رز سفید به جان، که یه پلیس بود، گفت اجازه داره یکی از اعضای باند رو بکشه. جان واقعأ نمیدونست چه کوفتی توی سر اون مرد لعنتی میگذره...
+فراموشش کن.رز سفید ته سیگارش رو توی جاسیگاری خاموش کرد و یه برگه با خودکار از روی میز برداشت.
-یه باند مثل خنجر سرخ رو نمیشه یه نفره یا توی یه شب از بین برد. سه تا...
+دقیقاً برای همین اینجام.نگاه رز سفید بالا اومد و جان ساکت شد، خیلخب، یه نفر برگشته بود به بی اعصابی همیشگیش.
-وسط حرفم نپر.وانگ عصبی گفت و دوباره حرفش رو از سر گرفت.
-سه تا فاز کلی تعریف میکنیم، با یه حملهی آخر، اولینشون از بین بردن چهره اقتصادیشه.
همونطور که میگفت روی کاغذ هم یادداشت میکرد مراحل مختلف رو. جان توی سکوت بهش گوش میداد.-بعد از اون باید اعضاش رو ازش دور کنیم و قدرتش رو زیرسوال ببریم، مزدوراش وقتی قدرت و پولش از بین بره میرن و اونو اسیب پذیرتر از وقتای دیگه میکنن.
ییبو گفت و افسر پلیس رو نگاه کرد.-اونوقت میریم سراغ فاز سوم، راضی کردن باندای دیگه به از بین رفتن خنجر سرخ. باید از طرف خنجر سرخ یه قتل عام ترتیب بدم، چیزی که به اسمشون تموم شه.
بعد از اون یکم سکوت شد تا ییبو دوباره شروع کرد.-و حملهی آخر، قطار سریعالسیر شرقیه. باند من، باندای دیگه و آدمای تو توی شب آخر کارش رو تموم میکنیم. چندوقت بعد روهم باید به ساکت کردن کسایی که از این جریان خبر داشتن بگذرونیم.
با گفتن این، اون مرد خودکارش رو پایین گذاشت و به جان خیره شد برای جواب.جان باور نمیکرد که به همین سادگیها قرار باشه چیزی حل بشه، با این وجود، حرفهای رز سفید منطقی به نظر میاومدن.
+روی کاغذ چیزا همیشه قشنگن.. خب میتونم برم؟
اون گفت و لبخند زد.ییبو افسر پلیس مزخرف رو نگاه کرد، میشه گفت عصبانی بود. آدمی که حتی توی حرفهی خودش هم فاسد و بهدردنخور به حساب میومد میخواست نقشه اون رو زیر سوال ببره.
-نظر تو فرق میکنه؟
+نه. باور بکنی یا نه، کاملاً امیدوارم همونطور که انتظار داریم پیش بره.
ییبو باور نمیکرد، اون پلیس حتی نقشهای هم نداشت، فقط غر میزد. نفسش رو بیرون داد و بعد به مبل تکیه داد.
-از دیشب چقدر یادته؟
+کم، تموم چیزایی که دقیق یادمه مربوط به توی کلاب بودنه. تموم تمرکزم رو گذاشته بودم که چیزی از دست ندم اونجا.
رز سفید با برگه نقششون توی دستش بلند شد و رفت سمت شومینه اتاق.
-چیزیم دستگیرت شد؟
+البته.
-چی؟
جان یه بار دیگه لبخند زد.
+ترجیح میدم وقتی بیشتر شدن صحبت کنیم.
YOU ARE READING
暗火 (Dark Fire)
Fanfictionژانر: پلیسی، جنایی، مافیایی، معمایی و انگست کاپل اصلی: ییجان (yizhan)/bjyx ساید کاپل(ها): ؟؟ وضعیت: کامل شده نویسندهها: Ajivid و Vitia (هپی اند.) خلاصه: سرگرد شیائوجان به عنوان یکی از بهترین مأمور مخفیهای دولت به مأموریتی برای نابود کردن یکی از...