Act I
"23:00 شب، مهمانی خصوصی، حومه پکن"چنگ اولین کسی بود که یکم متوجه شد ییبو و پدرش و لیلی چن باهم غیبشون زده پس خیلی آروم به افسر کنارش اشاره زد و توجه مرد رو به خودش جلب کرد.
چ. ییبو نیست. فکر کنم باهم رفتن سراغ جزئیات بخش خرابکاری... اگه اینطور باشه یعنی لِی هم رسیده.
با صدای آرومی گفت و با تموم شدن جملهاش اخم کمرنگی روی صورت جان نقش بست.چ. بقیه داشتن میرفتن سمت سالن کوچیکتر. میخوای بریم ببینیم چه خبره؟
جان تأیید کرد و همراه چنگ به اون سمت رفت. چیزی که دیدن باعث شد دختر یه "اوه" آروم بگه.لوسترها خاموش بودن و بهجاش نورهای کمِ رنگی فضا رو برای دخترها و پسرهای جوونی مشغول رقصیدن و نوشیدن بودن، مناسب کرده بود. شیائوجان آروم خندید. انتظار یه چیز خطرناک رو داشت و با این صحنه، الان تنها نگرانیش نبودن ییبو توی محدودهی دیدش بود.
چ. جانجان میخوای برقصیم؟
با سوال دختر لبخند زد و یه تعظیم نصفه کرد.
+کی میتونه درخواست زیباترین دختر این جشن رو رد کنه؟دست ظریف دختر پشت گردنش باعث شد موهای اون قسمت یکم حساس شن، انگشتهای چنگ کشیده و لطیف بودن. چشمهای کشیدهاش با خط چشم حتی زیباتر شده بودن و لبخندش... جان کسی رو تا حالا ندیده بود که لبخند زدن انقدر بهش بیاد.
یه دستش دور کمر باریک جانیان حلقه شده بود و دستهای آزادشون توی هم قفل بودن. حرکات پای جانیان مشخصاً حرفهای تر بودن اما افسر فهمید برای اینکه همپا باشن، سرعتش رو آرومتر کرده.
بعد والس دونفرهشون ریتم آهنگها تندتر شد و زوجها چرخشی شدن. جان سرش رو خم کرد و الان پیشونیش تقریباً مماس دختر بود. از نزدیک و زیر اون نور کم اون حتی زیباتر هم بهنظر میرسید، پرستیدنی درست مثل یک الهه.
چنگ از نگاه شیفتهی جان آروم خندید و افسر بهش لبخند زد. لبهاشون نزدیک هم بودن با اینحال جانیان تصمیم گرفت نه جلو بره، نه عقب بکشه. اون جان رو پسر بامزهای میدونست، شاید اگه یه شرایط دیگه داشتن و ازش درخواست میکرد باهاش قرار میذاشت.
ولی شرایط فعلی اینطوری نبودن، اون پسر فقط "جان" نبود، توی ذهن چنگ جانِ ییبو بود. و همینطور خودش هم یه کار کوچیک داشت که قرار بود مزاحم زندگی رمانتیکش بشه، حداقل برای مدت کوتاهی.
ییبو بعد تموم شدن کارش داخل سالن کوچیکتر رفت و نگاهش رو دور تا دور چرخوند تا اون دو نفر رو پیدا کنه... که البته کرد. بهطرز خطرناکی نزدیک بهم، جان با چشمهایی که ازشون ستاره میریخت به دوستش نگاه میکرد. با نگاهی که مال ییبو بود، به کسی نگاه میکرد که رز سفید نبود!
بعد عوض شدن آهنگ پارتنرها هم تغییر کردن و دست یه پسر دیگه دور کمر جانیان حلقه شد. هرچند شیائوجان خیلی وقتی برای ناراحت شدن از این قضیه نداشت، چون بلافاصله یک نفر با گرفتن شونهاش چرخوندش و دستی که به نسبت دست چنگ بزرگتر و محکمتر بود کمرش رو نگهداشت.
VOCÊ ESTÁ LENDO
暗火 (Dark Fire)
Fanficژانر: پلیسی، جنایی، مافیایی، معمایی و انگست کاپل اصلی: ییجان (yizhan)/bjyx ساید کاپل(ها): ؟؟ وضعیت: کامل شده نویسندهها: Ajivid و Vitia (هپی اند.) خلاصه: سرگرد شیائوجان به عنوان یکی از بهترین مأمور مخفیهای دولت به مأموریتی برای نابود کردن یکی از...