Act I
"23:20 شب، مهمانی خصوصی، حومه پکن"چنگ به پسری که باهاش میرقصید نگاه کرد، بهطور خلاصه اون جذاب بود. قدش بلند بود و با موهای کوتاهش زیر نور سالن قیافهاش یکم شبیه خارجیها بود.
پسر همونطور که با نوک انگشتهاش کمر چنگ رو میچرخوند سمتش خم شد و یکم توی چشمهای تیرهاش نگاه کرد.
ه. میتونم اسمت رو بدونم؟
دختری که باهاش میرقصید آروم لب پایینش رو خیس کرد و نگاهش رو روی صورتش چرخوند.چ.جانیان. و تو؟
مرد جوون همونطور که بدنهاشون رو با ریتم آهنگ هدایت میکرد نیشخند زد.
ه. هنری، هنری وو.
چنگ لبخند کمرنگی زد و اسمش رو زمزمه کرد:
چ. هنری...
یکم سرش رو بالاتر آورد و زیر گوش پسر لب زد:
چ. به خونه خوش اومدی.بعد از ییبو، اون دومین نفری بود که یه جملهی جدید توی سرش نقش بسته بود:
پسرِ وو جیار برگشته!Act II
شیائوجان هنوز از برخورد آخرش با ییبو گیج بود. بعد اینکه حس کرد فضای سالن رقص زیادی براش خفهکننده شده تصمیم گرفت به سالن اصلی برگرده. اونجا خلوتتر بود و بهجز خدمتکارهایی که مشغول تمیزکاری بودن کسی نبود.
افکار جان باهم دیگه مسابقه گذاشته بودن:
یعنی از این کارش منظور خاصی داشت؟
نه بابا، فقط ییبوئه دیگه... حسودیش شده باز.
ولی لحن صداش مثل همیشه نبود، لعنت بهش مگه چندتا شات نوشیدم؟
یهجورایی جذاب بود...
چی داری میگی واسه خودت؟ اون ییبوئه!
بوبوی هشتسالهی تو!
حتی اگه سهتا بطری ودکا هم نوشیده باشی، نباید اینجوری راجع بهش فکر کنی!
خجالت بکش!خدمتکاری که مشغول جمع کردن جامهای خالی بود همون طور که از کنار هدفش رد میشد بی اینکه توجهی به خودش جلب کنه نوک کفشش رو لگد کرد.
افسر عصبی سمت کسی که انگشتهای پای بیچارهاش رو له کرده بود برگشت تا با خالی کردن خشمش، که به اون بدبخت هیچ ربطی نداشت، خودش رو آروم کنه اما با دیدن حرکت لبهای خدمتکار اخمهاش این بار از روی تمرکز توی هم رفتن.
"زیر گلدون"
دوکلمهای بود که اون زن قبل اینکه عذرخواهی کنه و بعد با برس گردگیریش محو شه، لب زد.جان یکم منتظر موند تا دور و برش حتی خلوتتر شه و خودش رو مشغول نگاه کردن به تابلوها نشون داد. بعد چند دقیقه نگاهش روی گلدون رفت. با بدنش هرنوع دیدی به کارش رو مسدود کرد، از لحظهای اومده بود طبق عادت جای دوربینها و محدودهی دید نسبیشون رو بررسی کرده بود.
دستش رو آروم زیرش برد و با لمس یه فلز سرد فهمید که یه گوشیه. شستش رو برای یه علامت آشنا پشت گوشی کشید و با حس آرم ارتش چین، ناخودآگاه چشمهاش بسته شد و نفسش رو به آرومی رها کرد.
ESTÁS LEYENDO
暗火 (Dark Fire)
Fanficژانر: پلیسی، جنایی، مافیایی، معمایی و انگست کاپل اصلی: ییجان (yizhan)/bjyx ساید کاپل(ها): ؟؟ وضعیت: کامل شده نویسندهها: Ajivid و Vitia (هپی اند.) خلاصه: سرگرد شیائوجان به عنوان یکی از بهترین مأمور مخفیهای دولت به مأموریتی برای نابود کردن یکی از...