سفر به فضا / بخش سوم: باهام نفس بکش

207 50 0
                                    

Act I
"4:02 صبح، عمارت رز سفید، حومه پکن"

افسر عملیاتی و رئیس باند جلوی هم نشسته بودن. یکیشون می‌خندید و اون‌یکی اخم داشت، هرچند هردو ناخواسته اینکار رو کرده بودن.

-حاضری واسش چیکار کنی؟
منظور رز سفید از "اون" رابطه ساختگی‌ای بود که میخواست به افسر القا کنه و در ازاش ازش جواب بگیره.
+چیکار کنم؟
-جواب سوالامو بده، اگه درست جواب دادی، میذارم دوست پسرم شی.

لی هیه دوباره خندید، ییبو باید اعتراف می‌کرد که وقتی می‌خندید شبیه پسرایی می‌شد که تازه وارد دهه بیست زندگیشون شدن.
-قبوله؟
+باشه.
اون با یه خنده اضافه کرد.

-سوال اول، چرا اومدی رز سفید؟
+چون تو دوست پسرمی.
اعصاب ییبو از جواب نگرفتن‌های پی‌درپی‌اش خورد بود.
-این جواب درست نیست. راستشو بگو.
لی هیه برای حدود سی ثانیه مداوم خندید.
+من دارم راستشو میگم.

ییبو سعی کرد از یه جهت دیگه وارد شه.
-مادرت تو کدوم کشور خارجیه؟
+آمریکا.
-اسمش چیه؟
+تووو.. همشو میدونی.
هیه گفت و بعد قهقهه زد. ولی یهو خنده‌اش رو قطع کرد و با چشمای درشت و حالت مظلوم ساختگیش به ییبو خیره شد.
+این کسل کنندس.
-بهم بگو اسمش رو.
ییبو باز اصرار کرد و لی هیه بالاخره یه جواب بهش داد تو کل این مدت.

+هرا.
هرا یه اسم یونانی بود، برای مادر چینی‌ای که توی آمریکا زندگی می‌کرد. به نظر ییبو خانواده‌ی لی واقعاً به اندازه بچشون عجیب بودن.
-چی هرا؟
+یادم نیست.
اون دوباره شروع کرد خندیدن از ته دل.
-چطوری ممکنه فامیلی مادرت یادت نباشه هیه؟

جان خندید و نگاش کرد.
+هیه کیه؟
ابروای ییبو اول بالا رفتن ولی کم کم بجاش نیشخند زد، بالاخره داشت جواب صبوریاش رو می‌گرفت.
-تو بهم بگو.. هیه کیه؟
+نمیدونم.
هیه گفت و خندید. خیلی هم عجیب نبود اینکه وقتی های‌ای با همچین موادی، اسمت رو یادت بره. قسمت عجیب این بود که اون اسم مادرش رو یادش بود اما مال خودش رو نه.
-اسم تو چیه؟
+گفتم که.
اون گفت و دوباره خندید. ییبو ولی قضیه رو ول نکرد.
-چی گفتی؟

خنده‌های لی هیه اوج گرفتن.
+سیمون.. دو.. بووار.
درحالی که نفسش از شدت خنده بالا نمی‌اومد تیکه تیکه گفت.
ییبو دوباره بی‌حوصله نگاهش کرد.
-این اسمته؟
+آها؟
-پس نمیتونی دوست پسرم باشی.
+چرا؟

وانگ ییبو سه دهه از زندگیش رو دیده بود و توی هیچکدوم از این سه دهه فکر نمی‌کرد یه وقتی مکالمه‌ای به عجیبیِ مکالمه‌اش توی فاز قبلی مواد با افسر پلیس داشته باشه. و الان با سوال لی هیه مطمئن بود که واکنش اون مرد وقتی بهش بگه سیمون دوبووار یه زن بود، و طبیعتاً نمی‌تونه دوست "پسر" کسی باشه، قراره یه مقاله بلندبالای دیگه از... هرچیزی که اون‌سری گفت باشه و ییبو، واقعاً برای یه عمر بسش بود. پس جمله‌اش رو حتی نزدیک اون جهت هم نبرد.

暗火 (Dark Fire) Where stories live. Discover now