Part_5

524 128 2
                                    

❤️قبل از  خواندن لایک کنید ❤️
Love and Madness🥂
MAHDIE

یادش نمی اومد که دقیقا چه اتفاقی افتاده و چند ساعت از دیشب رو با اریک و هاشوآن توی گی بار به عشق و حال گذرونده

تنها چیزی که میدونست این بود که حرفای پدرش رو مثل این چند سال به فراموشی سپرده و نهایت لذتو از شبش برده بود

هاشوآن و اریک برای اون بیشتر از یک رفیق معمولی بودن و بدترین غماشو هم میتونستن از بین ببرن

یببو دستی توی موهاش کشید و کرواتش رو مرتب کرد

تصمیم گرفته بود به شرکت بره و اتفاق دیروز رو فراموش کنه

شاید قرار بود توسط پدرش با یک لگد جایگاهش رو از دست بده ولی ترجیح میداد که حداقلش خوب از این روزای باقی مونده استفاده کنه

نگاه سراسر رضایتی به تیپ اسپرت و سکسی خودش انداخت و ادکلن جذب کننده معروفشم روی خودش خالی کرد

هیچ علاقه ای به تیپ رسمی نداشت ولی اون کسی بود که می تونست در هاله ای از رسمی پوشیدن سکسی بودن خودش رو واضحا نشون بده.

ماشین غول پیکر مورد علاقش رو پارک کرد و با لذت روی کاپوت کوبید و زمزمه کرد

_بریم برای ی روز مرخرف و کسل کننده دیگه...

خودش به حرفی که زده بود نیشخندی زد و وارد شرکت شد

نگاه های زیادی که روش بود رو نادیده گرفت و با بیخیالی که سمت بالاترین طبقه شرکت یعنی اتاق مدیریت راه افتاد

شاید خیلی ها به این عقیده بودن که ییبو صلاحیت مدیریت این شرکت رو نداره و حقیقتا این موضوع اصلا ییبو رو ناراحت نمیکرد

چون این چیزی بود که خودشم کاملا بهش واقف بود و ازش اطلاع داشت

مدیریت؟؟...چیزی بود که به هیچ وجه توی استایل ییبو نبود و نخواهد بود

اون عاشق کارای هیجانی و ریسک دار بود و خوب این شغل.... زیادی کسل کننده بود

وارد طبقه مورد نظرش شده بود که توجهش به خانوم استوارت منشی شخصیش جلب شد که مشغول صحبت کردن با شخصی بود

مردی با پاهای کشیده و بلند و کت شلواری مشکی که قد مرد رو بیشتر به رخ می کشید

ییبو جلوتر رفت که خانوم استوارت متوجهش شد و رو به مرد گفت

_خود رئیس تشریف آوردن...

بعد از گفتن این حرف مرد نامعلوم به سمت ییبو چرخید و.....

این چیزی نبود که ییبو بتونه انکارش کنه...

در یک کلمه برای چند ثانیه تنها چیزی که توی ذهن ییبو نقش بست

_ اون خیلی زیباست....

مرد نگاهی به سر تا پای پسر جذاب  مقابلش به نظر می رسید مدیر این شرکت باشه انداخت و بعد از لبخند زیبایی که روی لبش نشوند با لحن مخصوص خودش دستش رو جلو برد و گفت

_از دیدنتون خوشحالم... من وکیل کمپانی  ipek شیائو جان م..

❤️🔐
ورود شیائو جان گاگا

⚡« عشق و جنون» Love And Madness ⚡Where stories live. Discover now