🌺قبل از خواندن لایک کنید🌺
Love and Madness🥂
MAHDAجان به دیوار تکیه زده بود و به مسخره بازی های این سه نفر لبخند میزد
اریک خودشو جلوتر کشید و با لحن کثیفی گفت
_کار؟
اها کاااااااارییبو مشتش رو بالا آورد تا ضربه ای بهش بزنه که خودشو عقب کشید
_شرتونو کم می کنید یا به خاطر چرت و پرتایی که بهش گفتین همین جا به فاکتون بدم
هاشوان خنده ای کرد و اریک دوباره گفت
_هه اقارو
اگه ما همون چرت و پرتا رو نمی گفتیم تو الان این قدر مشتاق بیرون رفتن ما و کااااار کردن نبودیییبو بالاخره بلند خندید
اریک واقعا کلمه کار رو کشیده و با لحن کثیفی بیان می کرد
اریک پشت چشمی نازک کرد و بازوی هاشوان رو بغل زد و ادا بازی هاش رو ادامه داد
_بیا بریم هانی
جو کاااری این اتاق بدجوری داره منو می گیرهو به سمت در راه افتاد
به جلوی در که رسید چرخید و با لحن خودش که آمیخته با خنده شیطنت آمیزی بود گفت
_خیالم تخت باشه که قرار نیست به خاطر اون بارا به فاک بریم؟
ییبو همون جور که می خندید سری تکون داد
اریک آبرویی براش بالا انداخت و با نگاه کردن به جان و گفتن « سلامی دوباره...موفق باشید» اتاق رو پشت سر هاشوان ترک کرد
ییبو پرونده هارو روی میز گذاشت و با چهره ای که اثرات خنده رو داشت و چشمایی که برق می زد روی صندلیش نشست و گفت
_اینم دیتا های درخواستی
جان عینکش رو از کیفش بیرون کشید مقابل میز ییبو روی پرونده ها خم شد و با نگاه سر سری توضیح داد
_طبق این چیزایی که داریم از طرف شرکت شما و پروسه ساخت هیچ مشکلی نداریم
از طرفی اندازه مواد مصرفی و خود مواد استفاده شده هم کامل استانداردپرونده دیگه ای رو باز کرد و گفت
_این پرونده هم مربوط به ورود و خروج بار های ipek
و من مشکلی توی تاریخ و انقضای مواد نمی بینمخودشو جلو تر کشید و ادامه داد
_این جا چیزی نداریم که به درد بخوره
باید برم خونه و مدارک کامل رو بایگانی کمپانی در بیارمجان مکثی کرد و بدون گرفتن نگاهش از پرونده ها گفت
_وانگ ییبو اگه یه جای زل زدن به من روی چیزایی که میگم تمرکز کنی
مشکلمون زودتر حل میشهییبو بدون هل شدن از گرفته شدن مچش توسط جان و به روش آوردن با راحتی بیشتری به خیرگیش ادامه داد و با پرویی گفت
_بیخیال جان
من خودم حلال ترین حل کننده ام
مگه میتونن روی حرف مدیر ایتالو حرفی بیارن آخه؟جان پرونده رو بست و کمرش رو صاف کرد
_عه؟
خوب اگه اینجوریاست حضور من لازم نیست و اینجارو ترک می کنمییبو چشماش رو گرد کرد و گفت
_نوچ نوچ
توی ساعت کاری ترک کردن شرکت جریمه حقوقی نداره؟جان اشاره ای به ساعت روی دیوار زد و گفت
_اگه یک نگاه به عقربه های ساعت بندازی معنی تایم کاری رو کاملا درک می کنی
ییبو پوفی از حاضر جوابی جان کشید و از خودراضی گفت
_من رئیس شرکتم و از همین الان ساعت کاری رو اضافه می کنم
جان لباش خط شد و پوکر فیس بهش خیره شد
_ اضافه حقوق میدم ها!
جان با شنیدن این جمله ییبو بلند زد زیر خنده «همون داستان طوطی و روپایی خودمون(:»
_دو برابرشو میدم از من بکش بیرون
ییبو با شنیدن این جمله آغشته به خنده جان با شیطنت جواب داد
_ولی من که هنوز نکر..
جان با حدس زدن ادامه جملش سریع غرید
_اوکی اوکی من تسلیمم
دهن پاره تر از تو توی عمرم ندیدمو بعد میز رو دور زد و ازش دور شد
ییبو که حسابی لذت می برد بلند گفت
_نمی تونی بری!
جان پوفی کشید و گفت
_میرم طبقه پایین تا یک سری مدارک رو بیارم
ییبو چشماش رو گرد کرد و نگاهش رو روی جان بالا پایین کرد
_اینجوری؟؟
جان نیشخندی زد و گفت
_برای استایلمم تایید تو لازمه مستر وانگ؟
ییبو از پشت میز بیرون اومد و به سمتش رفت
_جدا از مسئله ای که هیچ دوست ندارم با این پیرهن نیمه خیس و دکمه های باز از این اتاق بری بیرون..
مسئله یک چیز دیگستجان دست به سینه شد و منتظر رو به روی ییبو ایستاد
_می دونی بدتر از روز اومدن توی اون گی بار برات چیه؟
جان سری تکون داد که ییبو نیشخندی زد و بهش نزدیک شد
_این که با گردن مارک خورده توی شرکت راه بیوفتی
چشمای جان گرد شد و قبل از این که ری اکشنی نشون بده
ییبو دکمه هاش رو بست و یقه اش رو کامل صاف کرد_از اون جالب تر... این مدلی بیرون اومدن از اتاق رئیسی که همه کارمندانش می دونن گی!!

ESTÁS LEYENDO
⚡« عشق و جنون» Love And Madness ⚡
FanficLove and Madness🥂 Writer : mahdie Yibo Top Happy End خلاصه : شیائو جان سی ساله وکیل کارکشته کمپانی بزرگ چین برای بستن قرارداد بزرگی به آمریکا سفر میکنه و با وانگ ییبو بیست و چهارساله وارث زنجیره تجاری لئون، پلی بوی سرکش و رام نشده آشنا میشه پسری ک...