Prt_21

411 104 1
                                    

❤️قبل از  خواندن لایک کنید ❤️

Love and Madness🥂
MAHDA

به محض ورودش به شرکت با دیدن غوغایی که توی محوطه راه افتاده بود لعنتی فرستاد و با سرعت به سمت مردهایی به راه افتاد که با فرم کاری مشغول جا به جایی محصولات بودن

_ببخشید میشه بدونم مشکل چیه؟

با شنیدن صدای جان، مرد سرش رو بالا آورد و پرسید

_بله؟

جان با احترام لبخندی زد و تکرار کرد

_میشه بدونم چه تخلفی صورت گرفته؟

مرد در حالی که سرش توی برگه های مقابلش بود و چیزی رو برسی میکرد جواب داد

_ما شکایتی مبنی بر تخلف این شرکت و محصولان ارائه شده دریافت کردیم و برای بازرسی اومدیم

جان نگاهش رو به افرادی که مشغول جابه جایی محصولات بودن دوخت و کلافه جواب داد

_ولی الان اگه شما این محصولات رو ببرین.. جواب مشتری ها و خریدار هارو باید چجوری بدیم؟ ممنون میشم لطف کنید و از بردنشون صرف نظر کنید

مرد سر تا پای جان رو نگاه کرد و با تردید گفت

_شما مدیر عامل شرکتین؟

جان سرش رو تکون داد و دستش رو دراز کرد و گفت

_خیر... شیائو جان هستم وکیل مسائل حقوقی
مدیر عامل آقای وانگ هستن

مرد دست داد و با خوش رویی گفت

_ نیک بولار هستم از کنترل کیفی
خوشبختم آقای شیائو ولی متاسفانه نمیتونم کاری براتون انجام بدم
باید محصولات رو تا پایان تحقیقات توقیف کنیم تا کاملا برسی بشن و مشخص کنیم مشکل محصولات از مواد اولیه یا پروسه ساخت

جان سریع دستش رو توی جیبش کرد و کارتش رو بیرون کشید

_من وکیل رسمی کمپانی ipek چین یعنی کمپانی مواد اولیه این محصولاتم
این یعنی هم از طرف شرکت ساخت ایتالو و هم از طرف  کمپانی مواد ipek اختیار دارم

مرد سری تکون داد و نگاهش نرم تر شد

جان با جدیت ادامه داد

_پس اگه راهی هست تا بتونید کمکم کنید.. ممنون میشم بهم بگید

مرد به جان نزدیک تر شد و آهسته گفت

_آقای شیائو حالا که شما از طرف کمپانی ipek هستین اینو بهتون میگم
مشکل اصلی محصولات به احتمال زیاد از طرف کمپانی و مواد اولیه و اگه تخلفی ثابت بشه شرکت ایتالو مسئولیتی نداره و مقصر اصلی ipek خواهد بود و شامل خسارت قانونی و حقوقی میشه

نفس توی سینه جان حبس شد...
این اتفاق! لعنت بهش
این اتفاق باعث از بین رفتن اعتبار و خسارت مالی بزرگی به کمپانی می شد

با حیرت نالید

_اوه خدای من!
باور کنید ما هیچ اطلاعی نداریم... میشه یک راهی رو پیش پامون بزارید تا بدون دخالت قانون این مسئله حل بشه؟

و امیدوار به مرد چشم دوخت..
کاری که داشت انجام می‌داد از نظر قانونی جرم محسوب می‌شد
پیشنهاد همکاری به مامور قانون!

مرد نزدیک تر شد و آروم زمزمه کرد

_قصد دارم بهتون کمک کنم
تنها کاری که می تونید انجام بدین اینه که تا  قبل از فرستادن محصولات به قسمت  تحقیقات آقای وانگ رو به اداره بیارید

صداش رو پایین آورد و گفت
_با توجه به قدرت و نفوذ  ایتالو میتونه این مسئله بدون قانونی شدن حل بشه

جان نفسش رو بیرون داد و با رضایت از همکاری مرد با احترام گفت

_واقعا ازتون ممنونم
ایتالو لطف شمارو فراموش نمی کنه.

«لعنت بهت وانگ ییبو!
باید دعا کنی که بتونی همه چیو درست کنی وگرنه به خاطر این بی مسئولیتی خودم به فاکت میدم حروم زاده!

جان با اعصابی بهم ریخته و فکری مشغول درمورد جمع کردن این گند کاری وارد آخرین طبقه شرکت شد

با ورودش  چشمش به اریک و هاشوآن افتاد که  مقابل خانوم سایمون ایستاده بودن و چیزی رو برسی می کردن که با صدای پاش به سمتش چرخیدن

جان با خوشحالی نفسش رو بیرون داد
به هرحال  این دو نفر نزدیک ترین افراد به ییبو بودن و مسلما دلیل غیبت ییبو رو میدونستن و میتونستن شرایط رو بهش توضیح بدن و برش گردونن

_شماهم اینجایید؟
از دیدنتون واقعا خوشحالم...

هاشوآن و اریک نگاهشون رو به مرد روبه روشون دوختن

_مشکل محصولات رو چک کردم
مامورین کنترل کیفی بودن و باید بگم خیلی هم روی حرفشون یعنی نقص شرایط ساخت و تخلف تاکید داشتن و من...

هاشوآن رو به مردی که با جدیت مشغول توضیح شرایط بود با صدا و حالت خنثی گفت

_ بریم داخل دفتر و شرایط رو برسی کنیم

و بدون گرفتن جواب یا تاییدی وارد دفتر ییبو شد

جان ابروش رو بالا انداخت و با تعجب پشت سر اریک وارد دفتر شد

به محض بستن در و چرخیدنش بدنش  با شدت به دیوار نیمه شیشه ای اتاق کوبیده شد و به خاطر نداشتن آمادگی برای محافظت از خودش کمرش مستقیم به کناره میز برخورد کرد و نفسش از درد توی قفسه سینش حبس شد

هاشوآن خودش رو به جان نزدیک تر کرد و با صدای عصبی غرید

_میشه بدونم وکیل شیائو جان اینجا چه کار می کنن؟!

یقه جان رو توی دست گرفت و با صدای بلند تر و عصبی تری غرید

_واوو...
وکیل کارکشته و حرفه ای که به محض شنیدن مشکل خودشو به اینجا می رسونه و مسئولیتش رو به عهده می گیره!

اریک خودش رو به هاشوآن رسوند و با صدای بلند گفت

_چه غلطی میکنی هاشوآن!
بکش کنار مرد.. مگه چاله میدونه که این مدلی رفتار میکنی..

⚡« عشق و جنون» Love And Madness ⚡Donde viven las historias. Descúbrelo ahora