Prt_14

467 124 1
                                    

❤️قبل از  خواندن لایک کنید ❤️

Love and Madness🥂
MAHDA

اگه به جان می گفتن دقیقا کی توی زندگیش بیشتر از همیشه از خودش خجالت زده شده  و خودشو سرزنش کرده

هیچ وقت نمیتونست صبحی رو که چشماشو باز کرد و خودشو نیمه برهنه توی تخت یک غریبه دیده بود رو از قلم بندازه

درسته!
شاید گفتنش به این اندازه خجالت آور  و برای شما قابل درک نباشه..
اما اگه اون شخص یکی از شریکای کاریتون باشه و از قضا به تن و بدنتون چشم داشته باشه اوضاع کاملا فرق میکنه...

بله... جان پنج دقیقه ای میشد که چشماش رو روی تخت کینگ اور سایز روبه روی پنجره سراسر شیشه که غروب آفتاب رو نشون میداد باز کرده بود

و  به محض اینکه حس کرده بود چه ویوی عالی مقابل دیدش قرار داره با یادآوری این که اتاقش توی هتل همچین چیزی رو تا حالا نداشته کاملا شکه شده از جا پریده بود

اما سوالات و ترسش زمانی از بین رفته بود و جاشو به پشیمونی و خجالت زدگی داده بود که عکس سکسی ییبو با نمای بزرگ رو کنار تخت یعنی روی دیوار دیده بود.

_عالیه شیائوجان... عالیه..
گند زدی پسر... بازم مست کردی و این ظرفیت  پایینت کار دستت داد

بالاتنه برهنش و لباسایی که پایین تخت با شلختگی ریخته بود
نشونه خوبی نبود ولی چیزی که باعث میشد یکمم که شده آروم بشه این بود که وانگ ییبو توی مستی و خواب بهش دست نزده بود.

مسخره بود!
خیلی مسخره بود که وقتی چشماتو باز کنی.. اولین چیزی که ذهنتو مشغول کنه این باشه که یک پسر... همجنس خودت که 6 سال ازت کوچیک تره بهت دست درازی نکرده باشه...

این یک مسئله عادی نبود و مسلما نگرانی 90 درصد مردا همیچین نخواهد بود

ولی داستان قابل توجه این بود که اون وانگ ییبو لعنتی زیاد از حد گی بود...

جان بعد از این که به قصد پیدا کردن لباسی و پوشیدنش خم شد و با پیدا نکردن لباس های خودش کلافه آهی کشید

بدون پوشوندن بالا تنش از اتاق خارج شد تا سراغ اون شیر کوچولو لعنتی بره و بابت اتفاقاتی که احتمالا دیشب افتاده و از فرط مستی چیزی توی خاطرش نمونده سوال کنه.......

و البته بپرسه که دقیقا روی تخت کینگ مستر چی کار میکنه و لباس لعنتیش جرا تنش نیست؟

جان از اتاق که بیرون رفت با دیدن فضای خونه اون پسر توی دلش سوتی کشید و زیر لب گفت

_پسرک جذاب زیاده خواه..

خونه ی اون پسر شاهکار بود..
بزرگ و مجهز با بهترین ویوی ممکن... حتی نمیشد گفت چندین ملیون دلار خرج طراحی داخلی اون خونه شده
ولی به عنوان کسی  که گاهی عشقی طراحی میکرد میتونست با قطعیت در مورد هزینه وحشتناک بالای طراحی این خونه نظر بده

جان نگاهش رو دور تا دور فضا وسیع دورش چرخوند و زیر لب گفت

_یعنی ممکنه خونه نباشه؟؟

راهشو کج کرد تا به اتاق برگرده و بین کوهی از وسایل بهم ریخته که صد در صد مطمعن بود شاهکار مستی دیشبشونه موبایلش رو پیدا کنه و با ییبو ارتباط بگیره

ولی با دیدن موتور سیکلت غول پیکر سبز رنگ با لاستیک های بزرگ و براق اونم کناره دیوار چشماش گرد شد

آروم به سمتش رفت و حیرت  زده گفت

_واوو... معرکست

دستش رو به آرومی به بدنه براق و تمیزش که کم از نو بودن نداشت، کشید و با دیدن آروم W. Y حک شده روی  تنش ادامه داد

_موتور سواری.. خیلی به استایل هات و خفنش میاد... از اون چیزی که فکر میکردم سکسی تره..

_از موتور سوارا خوشت میاد شیائو جان؟؟

با شندیدن صدای ییبو از پشت ش
سرم شکه شده تکونی خوردم....

چشمامو بستم و نفس عمیقی کشیدم و به سمتش چرخیدم

حوله دور کمرش پیچیده بود و با بالا تنه برهنه و موهایی که ازش آب چکه میکرد به دیوار تکیه زده بود

_اصلا خوب نیست کسیو اینجوری شکه کنی بچه!

از شنیدن کلمه بچه ای که به کار بردم ابروش رو بالا انداخت و گفت :

_بچه!؟

تکیه شو از دیوار گرفت و به سمتم اومد

_تا یک دقیقه پیش که همین بچه از نظرت خیلی خفن و سکسی میومد
چی شد نظرت تغییر کرد شیائو جان؟

دندونامو به نشونه تهدید روی هم کشیدم که چشماش برقی زد و گفت

_یک عادت کیوت دیگه...

آهی از سر حرص کشیدم... این پسر میتونست مدت زمان زیادی رو بدون خسته شدن و عقب کشیدن صرف لاس زدن کنه!!

_میخوام بهت بگم این کار درستی نیست که یهویی از ناکجاآباد پیدات بشه و دیگران رو بترسونی...

ییبو چشماش رو چرخوند و با بی قیدی گفت

_اولا از ناکجا آباد نبود و خونه خودمه!
دوما...

ییبو بهش نزدیک تر شد که جان ابروشو بالا انداخت و با چشمای ریز شده بهش خیره شد

ییبو دستش رو بلند کرد و انگشت اشارش رو خیلی نرم روی شونه های پهن جان کشید

رنگ پوست جان از ییبو تیره تر بود.... نه بهتره بگیم که ییبو زیادی سفید بود.

انگشتش رو آروم روی شونش  و رو به پایین حرکت داد  و  زمزمه کرد

_دیدن وکیل شیائو... اونم بدون لباس... توی خونه خودم خیلی صحنه ناب و لذت بخشی...

جان که تازه یادش اومده بود لباسی تنش نیست
انگشت ییبو رو که حالا  روی پهلوش کشیده میشد رو کنار زد و با طعنه گفت

_بدون لباس؟

اشاره ای به شلوارش زد و ادامه داد

_این تکه پارچه توی دید تو چه نقشی داره ‌؟

ییبو دستاش رو که داشت میرفت برای چنگ زدن کمر باریک مرد مقابلش، توی موهاش فرو کرد و یک کلمه گفت

_مانع لذت!

⚡« عشق و جنون» Love And Madness ⚡Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin