لایک و کامنت یادت نره بیب 🍵
Love and Madness🥂
MAHDA
Part86خرخری کرد و اخماشو ناراضی توی هم کشید تا اعتراضی به روش جدید شیائو جان برای کودک خطاب کردنش با لقب اروس بکنه که با چشمش به پشت دستش افتاد.
حرف توی دهنش خشک شد
نگاهش با وحشت به زخم و خش های خونین و مالی شده پشت دستش داد و با حیرت پرسید_چه بلایی سرت اومده؟
جان نگاه میخ شده ییبو رو دنبال کرد و با رسیدن به دست آسیب دیده از درگیریش لعنتی فرستاد
لبخندی زد و دستش رو از دید خارج کرد و با آروم و قانع کننده ای جواب داد
_چیزی نیست یک خراش معمولیه
اها راستی جلسه و قرار داد چی شد؟
تونستی...تلاش زیادی برای عوض کردن بحث موجود کرد اما به محض بلند شدن از روی میز و فاصله گرفتن از ییبو
مچ دستش اسیر دست قدرتمندی شد.مچ دستش رو گرفت و بی توجه به حرف های جان آستینشو بالا زد و با نمایان شدن زخم عمیق و بزرگی روی ساعدش که با خون سرخ زنگ مزین شده بود یخ زد.
جان دهانش رو باز کرد تا حرفی بزنه که ییبو اجازه هیچ حرکتی رو بهش نداد و تنش رو با شدت به سمت خودش کشید
_هی هی...
تلوتلو خورد و نالید
ولی قبل از این که توان هر حرکتو اعتراضی رو داشته باشه کتش از تنش بیرون کشیده شد.پلک هاشو روی هم فشرد
هیچ توضیحی برای پیراهن مردانه سفیدش که از بازو تا ساعد پاره شده و بر اثر برخورد با خون قرمز شده بود
نداشت._اینا چیه جان؟ چه بلایی سرت اومده؟
جان خسته پوفی کشید و لعنت به شانس و حواس پرتش فرستاد
خودشو ازش جدا کرد و عقب رفت و خسته گفت_گفتم که چیزی نیست و من حالم خوبه و ....
چنگی که به شونه آسیب دیده و دردناکش خورد و صدای سرد و عصبی که توی گوشش طنین انداز شد باعث سکوتش شد
_اگه یک بار دیگه جمله چیزی نیست رو تکرار کنی هیچ تضمینی بابت رفتاری که میکنم بهت نمیدم
پس بهم بگو چی شده و اینا چیه؟_ییبو خواهش میکنم بس کن
فکر کن این موضوع شخصیه
باشه؟_موضوع شخصی؟
تو صبح این جوری نبودی لعنتی
توی چند ساعت اخیر توی شرکت من.. ی بلایی سرت اومده و اونوقت تو ازم پنهون میکنی!
میفهمی که وقتی برات مشکلی پیش میاد باید بهم بگی؟فشار انگشت های ییبو روی شونه اش دردناک بود و از طرفی صدای بلندش مثل سوهانی روی اعصاب داغون شده اش خط میکشید
ناخودآگاه کنترلش از دست رفت.
_لعنت به خودت
من میتونم از خودم مراقبت کنم و نیازی به تو ندارم
اینو تو گوشت فرو کن
بس کن فقط بس کن لعنتی! حالمو نمیبینی؟! پس تمومش کن این بحث مسخره رو!گفتن این جملات برابر شد با کشیده شدن پرده هایی از خون روی مردمک های وحشت زده و در عین حال عصبی پسر کوچک تر که قلبش از نگرانی و خشم به آتش کشیده شده بود.
_به من نیاز نداری؟
پوزخندی زد و ناگهان پر خشم بر سر پسر بزرگ تر فریاد کشید
_بس کنم؟ میخوای بس کنم و وانمود کنم هیچی نشده؟
مثل گذشته ای که ازم پنهون کردی و حرفایی که بین تو و چنگ شیائو رد و بدل شد
یا مثل قرصایی که هرشب بلند میشی و مشت مشت بالا میندازی و قوطی هاشو بالای کمدت میزاری تا من نبینم؟
یا نگاها و رفتارای عجیبت نسبت به یه آدم خاص
و منی من وانمود میکنم که متوجه هیچ کدوم نمیشم!
اینم مثل همونه؟
وانمود کنم دستای زخم شده و پیرهن جر خورده و خونی شده تورو ندیدم
حالت خوب میشه؟
باشه... عالیه شیائو جان! همین جوری ادامه بده.☘️ پارت های جدید فصل دوم
ووت یادتون نره
میتونید فصل دوم را در اینستاگرام جلوتر از بوک واتپد دنبال کنید
@mah_yizhan

YOU ARE READING
⚡« عشق و جنون» Love And Madness ⚡
FanfictionLove and Madness🥂 Writer : mahdie Yibo Top Happy End خلاصه : شیائو جان سی ساله وکیل کارکشته کمپانی بزرگ چین برای بستن قرارداد بزرگی به آمریکا سفر میکنه و با وانگ ییبو بیست و چهارساله وارث زنجیره تجاری لئون، پلی بوی سرکش و رام نشده آشنا میشه پسری ک...