Prt_34

417 108 6
                                    

🌺قبل از خواندن لایک کنید🌺

Love and Madness🥂
MAHDA

توی افکار خودش غرق بود که با خوردن دستی روی شونش و بعد صدای اریک به خودش اومد

_واوو ببین کی اینجاست!
نمیومدی رفیق.. باور کن حضورت اصلا موثر واقع نیست و اصلا توقع اومدنت رو نداشتم

ییبو چشماش رو چرخوند و رو به اریک که کت شلوار سفیدی داشت و موهاش رو بالا زده بود تیکه انداخت

__ حالا من نبودم
ولی تویی که بودی به قیافت نمیخوره کار مهمی انجام داده باشی

اریک خنده ای بلندی کرد و گفت

_نه خوشم اومد
خوب بلدی تبرعه کنی خودتو پسر
ولی خدایی سوپرایزمون کردی بعد دوساعت

ییبو پوفی کشید و جواب داد

_دیدی که رفتم  با شیائو جان لباس بخرم

اریک چشماش رو گرد کرد و گفت

_لباس؟
جون من؟ مطمعنی فقط در حد خرید لباس بوده؟

چشمکی به هاشوان زد و ادامه داد

_جوری که شما از شرکت زدین بیرون
اگه کل شهرو  متر میکردین و بعد مثل این زوجای حال بهم زن و رمانتیک تا اینجا قدم قدم میومدینم باید از ورودی های اول بودین

ییبو پوفی کشید از توی ظرف میوه روی میز میوه ای بیرون کشید و به سمتش پرت کرد

_بگیر بخورش
سرتو از تو کار ما بکش بیرون

ظرف مقابلش رو به طرف جان هول داد و بدون توجه به حضور اون دوتا گفت

_اینارو بخور

جان که تا الان سکوت کرده بود نگاهش رو به ییبو داد و لبخندی زد

خواست حرفی بزنه که اریک خم ‌شد و ظرف رو طرف خودش کشید

چشماش رو گرد کرد و با حیرت گفت

_وات د فاک؟
چطوره که  طرف من سیب پرت میکنی و برای وکیل شیائو موز تیکه تیکه میکنی؟

هاشوان خنده بلندی کرد و سرش رو روی میز گذاشت

جان چشماش رو گرد کرد و لبش رو گاز گرفت و سعی کرد به روی خودش نیاره
ولی واقعا لحن اریک خنده دار و منظور دار بود و هاشوان هم بد می‌خندید

ییبو محکم به شونه اریک کوبید و گفت

_رندوم انتخاب کردم بی‌شعور!

اریک باخنده به هاشوان گفت

_اوکی باشه
ولی به نظرت مشکوک نیست که به من سیب میده و به وکیل شیائو موز؟
به نظر تو قصدی نداره؟

بیبو ابرویی بالا انداخت و با پرویی گفت

_این که چرا به اون موز دادم به خودمون دوتا ربط داره
ولی حالا که این قدر موز دوست داری
میدم هاشوان برات یک جعبه بخره

⚡« عشق و جنون» Love And Madness ⚡Where stories live. Discover now