Love and Madness🥂
MAHDAجان به آرومی چنگی به موهای ییبو زد و سرش رو از گردنش بیرون کشید
در عوض سر خودش رو جلو برد و مقابل چشمای پر از کهکشان پسر مقابل که به طرز عجیبی میدرخشید و شعله میکشید
لب زد_خواستنی در کار نیست ..
ازت میخوام فقط منو ببوسی!ضربه آخر.... کیش و مات!
این بود قانون و حرفه ی این مرد...
به افسار کشیدن... ضربه زدن... افسار گسیختن و درست در لحظه اوج به زمین کوبیدن..ستاره های چشمای ییبو یکی یکی خاموش شد و شعله داغ چشماش خاموش و خاکستر شد
نگاهش تیره و عمیق شد و لحنش تغییر کرد
نیشخندی زد و گفت
_پس نمیخوای؟
جان شونش رو بالا انداخت و بدون اهمیت دادن به اوضاع به وجود اومده جواب داد
_گفتم که!
خواستنی در کار نیست...ییبو ذره ای عقب کشید و ابروشو بالا انداخت
_بهت گفته بودم توی قانون من خوابیدن با اکراه و شرط و شروط نیست..
فقط کسایی انتخاب منن که با رضایت خودشون تن بهم بدنجان با دست راستش ضربه کوتاهی به حالت مسخره ای به شونه ییبو کوبید و گفت
_واو..
پس لاس زدنت و این مدل رفتارات با من یک نوع اجبار محسوب نمیشه؟؟ییبو نیشخندی زد و دوباره قدم عقب رفته رو به جلو جبران کرد و گفت
_نه!
به این کار می گن اغواگری... یعنی من تورو اغوا می کنم و تو با پای خودت به تختم میای....جان چشماش رو چرخوند و گفت
_اعتماد به نفست واقعا ستودنیه...
ییبو خودشو کنار کشید و عقب رفت
_اصل مطلب..
من به آدمی که قصدش امتحان کردن و بازی دادن من باشه دست هم نمیزنم...
مگه این که نظرت عوض بشه و این تن رو بخوای..جان لبش رو به دندون گرفت و با یکم مکث گفت
_حتی اگه بهت بگم این بوسه میتونه خیلی چیزارو عوض کنه؟
ییبو یک قدم به جلو برداشت و چشمای سیاه شدش ریز شد
_مثلا؟
جان جلوتر رفت و وسوسه گر گفت
_مثلا آخر این بوسه به جاهای مطلوب و قابل توجهی برای دوتامون ختم بشه...
_فقط زمانی آخرش به مزاج من خوش میاد که مستقیم به تخت کینگ سایزم ختم بشه
جان دست به سینه شد و سرش رو کج کرد
_اگه راضی کننده باشه و برام تحریک کننده شاید به اونجام برسه!
دوستان یک چیزی رو یادآوری کنم که من 8 پارت میزارم و میرم و توقع دارم بعد یک هفته که اومدم لایک و کامنت همه پارتایی که گذاشتم.. دوستان همه پارت ها نه صرفا پارت آخر بالا باشه... اگه این جوری نباشه اپ کردنش رو متوقف میکنم
چشمای مرد مقابلش پر از اعتماد به نفس و زیرکی بود..
ازش خواسته بود ببوستش؟!
کی!؟
مار و خوش خط و خالی که پشت هر حرکت و رفتارش قصد و نیتی داشت...زبونش رو روی لبش کشید و مستقیما به خال زیر لب اغواگرش چشم دوخت
جان دستش رو بالا آورد و روی کتفش گذاشت و به ییبو نزدیک تر شد... و منتظر ایستاد.
کار اون همینجا تموم شده بود و به نحو احسن عالی انجامش داده بود
حالا نوبت رئیس فاکینگ ییبو بود تا خوی وحشی شو آزاد کنه و....
ییبو به جان تکیه زد و سرشو نزدیک تر برد
نگاه کردن به چشماش..
لعنتی حس خوبی نداشت!!اب دهنش رو قورت و تمام توجهش رو به لب های سرخ مرد داد
دستش رو به کمر لخت جان رسوند و اونو توی چنگ گرفت
لعنت بهش...
هرکاری که می کرد، جان هیچ عکس العملی نشون نمیداد و کاملا مطیعش بودبا فکر کردن به این مرد توی تختش و بدن هایی که خیس عرق روی هم سر میخوردند و ضربات....
نفس داغش رو بیرون داد و دلش از حسی که داشت به پیچش افتاد
دوباره سرش رو بالا گرفت و به چشمای جان دوخت
چشماش رو بست و افکار بهم ریختش رو جمع کرد
عجیب بود!
اما ییبو توی یک دوراهی بود...
یک حس بد!

BINABASA MO ANG
⚡« عشق و جنون» Love And Madness ⚡
FanfictionLove and Madness🥂 Writer : mahdie Yibo Top Happy End خلاصه : شیائو جان سی ساله وکیل کارکشته کمپانی بزرگ چین برای بستن قرارداد بزرگی به آمریکا سفر میکنه و با وانگ ییبو بیست و چهارساله وارث زنجیره تجاری لئون، پلی بوی سرکش و رام نشده آشنا میشه پسری ک...