Prt_73

311 86 2
                                    

❤️لایک و کامنت یادتون نره 💚

Love and Madness🥂
MAHDIE
Part73

جان به لحن نمکی مرد خندید و در جواب گفت

_اون فقط یک شوخی دوستانه بود آقای وانگ
نیازی نیست کسی چیزی رو  گردن بگیره

_لطفا راحت باش و منو به اسم صدا بزن
این طور که به نظر میرسه باید هم سن و سال باشیم

جان سری تکون داد و گفت

_من متولد 1991 م

جکسون چشماش گرد شد و با حیرت گفت

_واووو باورم نمیشه
یعنی تقریبا سی سال سن داری و از من سه سال بزرگتری!

نگاهی به سر و پای جان انداخت و ادامه داد

_میخواستم بگم میتونی منو گاگا صدا کنی ولی...
خدای من
باید رژیم غذایی فوق العادتو بهم بگی.

جان با کمی خجالت ناشی از تعریف و تمجید های صادقانه مرد دستی به صورتش کشید و گفت

_داری زیادی اغراق میکنی
من فقط یکم جوون موندم

جکسون چشماشو دوباره درشت کرد و گفت

_این دیگه زیادی متواضعا..

هنوز جمله اش به پایان نرسیده بود که صدای جیغ بلند شیائو چنگ توی اتاق پیچید

_اریک اگه با همین ناخونام چشماتو از کاسه بیرون نکشم
چنگ نیستم حالا صبر کن و ببین

جان نگاهی به اریک که زبونی دراز کرد و از ترس حمله های چنگ شیائو پشت هاشون پناه گرفت انداخت

جکسون با لبخند و لحنی که سعی می‌کرد شرمسار به نظر برسه گفت

_اون دوتا همیشه باهم دیگه درگیرن و همو اذیت می کنن
امکان نداره اریک و چنگ باهم یک جا باشن و آرامش برقرار باشه

جان نگاهشو ازشون گرفت و پرسید

_مدت زیادی که همو می‌شناسید درسته؟!

_من نه!
من از طریق چنگ با ییبو و اریک و شوان آشنا شدم. ولی اون چهارتا دوستی خیلی عمیقی باهم دارم

اشاره ای به چنگ زد و ادامه داد

_مخصوصا چنگ و ییبو سال‌های زیادی که باهم ارتباط دارن

خنده ای کرد و با شوخی گفت

_باید بگم اون اوایل که با چنگ آشنا شدم و شناختی از ییبو نداشتم
این قدر که از خاطراتشون تعریف می‌کرد و ازش حرف می‌زد بهش حسادت میکردم

خودشو جلو کشید و آروم تر گفت

_حتی از ییبو نفرت داشتم و روش حساس شده بودم
البته بین خودمون بمونه چون دوست ندارم موهای سرمو توی جوونی از دست بدم

جان هم صحبتی با جکسون رو دوست داشت و حس می‌کرد میتونن گفتگوی جذابی باهم داشته باشن

مشغول گفتگو بودن که
با بلند شدن صدای تقه ای نگاه همه به سمت در کشیده شد

⚡« عشق و جنون» Love And Madness ⚡Donde viven las historias. Descúbrelo ahora