❤️قبل از خواندن لایک کنید ❤️
Love and Madness🥂
MAHDAییبو که با دیدن حالات چهره جان و نیشخندی که روی صورتش جا گرفت متوجه درگیری ذهنیش شده بود
با خودش زمزمه کرد
_هرچه قدر بیشتر مقاومت کنی من برای داشتنت بیشتر وسوسه میشم...
بعد با فکر به این که باز هم موفق به بوسیدن جان نشد.. تک خنده ای کرد و گفت
_شیائوجان نظرت چیه که تغییری توی پوزیشنمون بدیم و ادامه جشنمون رو بگذرونیم؟
جان نیشخندی به حرف ییبو زد و با صدای خش انداخته گفت
_لعنت به خودت و جشن و پوزیشنت!
لعنتی من باید رانندگی کنم.. دست از وسوسه من بردارو بعد خودش رو از روی ییبو کنار کشید و غرید
_بالخره هوای تازه به بدنم رسید...
ییبو شیطنت آمیز جوابش رو داد و در همین حال بطری بوربن رو به انگشتان کشیده جان سپرد
_یک امشب رو بیخیال خط قرمزات بشو وکیل شیائو و بنده رو همراهی کن...
نگران رانندگی هم نباش.. نهایتا بیهوش میشی و صبح چشماتو توی تخت من باز میکنی...جان چشماش رو ریز کرد و با گفتن
_منحرف لعنتی..
بطری رو از دست ییبو چنگ زد...
درسته! جان قصد داشت ادامه بده...
به قدر کافی امشب روی ییبو رو به خودش باز کرده بود و میدونست تا اینجام از فردا برای کنترل کردن یببو داستانها خواهد داشت ولی شنیدین که میگن« گلی که از ریشه در اومده هیچ ارزشی ندارع .. حالا هیچ فرقی نمیکنه توی بیابون باشه یا توی گلستون!» *
بطری رو بالا گرفت و رو به ییبوی پر حرارت گفت
_جامت رو به شرطی برات پر میکنم که دهنتو ببندی و به جای دریدن من با نگاهت روی نوشیدن تمرکز کنی..
ییبو قهقه ای زد و فریاد کشید
_ به سلامتی اخلاقای خاصت وکیل شیائو!
مهدیه : اون عبارت ستاره دار * یک ضرب المثل چینی که همون معنی « آب که از سر گذشت، چه یک وجب چه صد وجبه» (:
YOU ARE READING
⚡« عشق و جنون» Love And Madness ⚡
FanfictionLove and Madness🥂 Writer : mahdie Yibo Top Happy End خلاصه : شیائو جان سی ساله وکیل کارکشته کمپانی بزرگ چین برای بستن قرارداد بزرگی به آمریکا سفر میکنه و با وانگ ییبو بیست و چهارساله وارث زنجیره تجاری لئون، پلی بوی سرکش و رام نشده آشنا میشه پسری ک...