Prt_18

409 115 14
                                    

❤️قبل از  خواندن لایک کنید ❤️

Love and Madness🥂
MAHDA

صدای جان اغواگر و با نیت دامن زدن به حال بدش زیر گوشش پیچید

_وانگ ییبو!
چرا داری این قدر لفتش میدی؟

ییبو بدون کنترل و تحت تاثیر ذهن آشفته ش و لحن صدای جان با عصبانیت غرید

_دهنتو ببند!

و بعد توی یک لحظه لباشو روی لبای سرخ رنگ مقابلش کوبید

همه چی مقابل چشماش محو شد..

بدون هیچ حرکتی لباشو روی لبای جان می فشرد و آروم نفس می کشید

با هر نفس، فشار دستاش و بدنش روی تن جان بیشتر میشد

زبونش رو روی خال لبش کشید و درست زمانی که قصد ورود به اون حفره داغ و دیوانه کننده رو داشت...

نگاهش مستقیم به چشمای مردی افتاد که بی هیچ حسی بهش خیره بود

لعنت بهش...
توی یک لحظه همه چی محو شد!

حس لذت... حس شهوت.. تمام احساسات ییبو با دیدن اون  چشم های بی احساس از بین رفت.

تنش از درون به لرزه افتاد
نمیتونست ادامه بده!

با حس بدی که تمام وجودش رو فرا گرفته بود از اون  لعنت شده دور شد

جان که خاموش شدن آتش شهوت و خواستن رو توی چشم های ییبو دیده بود با زیرکی پرسید

_چی شده ییبو؟
چرا این قدر بی قراری؟

ییبو عقب رفت و از جان دور شد.. چرخی زد و با کلافگی و صدایی که از شدت شهوت بم شده بود گفت

_از خونه من برو بیرون!


جان خودشو جلو تر کشید و با نیشخند سلطه گرانه ای گفت

_مگه بوسیدن من چیزی نبود که تو میخواستی؟
چی شد؟

ییبو عصبی بود...
حس بد تمام وجودش رو فرا گرفته بود و هورمون هاش درست لحظه آخر توی خونش خشک شده بودن...

این چشم های لعنت شده که بدون هیچ حسی بهش خیره شده بودن
درست زمانی که اون برای لمس تن این مرد بی قرار بود و از حس لب هاش سرمست...
بی هیچ اشتیاقی بهش نگاه مبکرد

هیچ اثری از لذت.. بی  قراری و یا خواستنی نبود
اون واقعا عصبی و کلافه بود...

_چرا این قدر بی قراری ییبو؟!

شنیدن صدای جان که آوای پیروزی داشت باعث شد خشم به جسمش حجوم بیاره و به سمتش حمله کنه

کمر فاصله گرفته اون رو به دیوار بکوبه و با چشمای وحشی که قصد دریدن این مرد رو داشت بهش خیره بشه

جان بدون هیچ ناراحتی از  ضربه وحشیانه ای که بهش وارد ‌شده  بود
تنش رو به تن پسر  کوچک تر نزدیک کرد

دستش رو بالا آورد و انگشت سبابه اش رو با ظرافت روی صورت پسر کشید و زمزمه کرد

_فکر میکنم دردت رو بفهمم...

انگشتش رو پایین تر کشید و به گلوش رسوند و سیب گلوی برجسته ییبو رو لمس کرد

_بوسیدن و لمس کسی که هیچ احساسی بهت نداره خیلی سخته درسته؟!

لعنت بهش..
تن ییبو به لرزه افتاد..
جان بهش گفته بود خواستنی در کار نیست و با چشمای بی حسش مهر تاییدی روی حرفش کوبیده بود.

_اینکه کسی رو که داری لمس می کنی
فکرش با فکر تو یکی نباشه و برای لمست هیجان زده نباشه درد داره؟!

فک ییبو محکم شد
توهین بود.. ولی حقیقت!!

اون یک فاکر بوی به تمام معنا بود. به اندازه موهای سرش با پسر های مختلفی خوابیده بود

ولی هیچ وقت درگیر این حس نفرت انگیز نشده بود

برای یک لحظه از خودش متنفر شده بود و احساس پوچی و بی ارزشی کرده بود

نمیتونست منکر این بشه که پارتنر های خوب و شب های لذت بخشی زیاد داشته ولی...

توی تموم تجربه هایی که داشت، بین تموم پارتنر هاش هیچ کس مثل این مرد نبود

هیچ وقت به یاد نداشت که از موضع خدایی خودش پایین اومده باشه و در برابرشون احساس کم بودن کرده باشه

این مرد.. کسی بود که افسار ییبو رو به دست گرفته بود و هر لحظه به هرجایی که میخواست میتازوند

اونو تا عرش می برد و بعد با تک حرکت با خاک یکسان میکرد

و حالا داشت اعتراف می کرد که ییبو تایپ مورد علاقه اون نیست!؟

_پس تو میخوای بگی هیچ علاقه و کششی نسبت به من نداری؟

با عصبانیت پرسید...
با چشم های آتیش گرفته و غروری که هر لحظه بهش خنجر میزد و...

گفته بودم که جان با بقیه فرق میکرد!!

انگشت نوازش گرش در ثانیه زیر چونه ییبو نشست و با فشار و قدرت اونو بالا کشید

چشم های اغواگر  وحشی شد و لحن مرموز و وسوسه گرش کوبنده و جدی

_میخوام بهت بگم من آدمی نیستم که خودمو تقدیم به کسی کنم که تموم فکر و ذکرش به  زیر کمرش باشه و همه نگاه و توجهش روی تنم...

با خشونت پرسیده بود و با خشونت جواب گرفت

_من یک وکیلم و یکی از اصلی ترین حرفه های من روانشناسی...
حالا تو این درد رو حس میکنی که وقتی شخص مقابلت بهت کشش نداره هیچ خواستنی پیش نمیاد
و اینو توی سرت فرو کن وانگ ییبو..

فارغ از این که من گی نیستم...
تو آدمی نیستی که از لمس و عشق بازی باهاش لذت ببرم!
چون تو این تن و میخوای... نه صاحب این تنو !!

🔴واوو داشتین حرکت روانشناسانه مستر جان؟ 🤤
بریم پارت بعدی😎

⚡« عشق و جنون» Love And Madness ⚡Место, где живут истории. Откройте их для себя