Love and Madness🥂
MAHDAییبو آروم و کشیده بدون این که مقصد نگاهش از لب ها به چشم های لعنتی مردی که هر جملش پر از روانشناسی و تحیلیل بود، تغییر کنه، لب زد
_جوابی که میخواستی بشنوی یا فقط یک جوابی میخواستی بشنوی؟*
این خیلی مهمه وکیل شیائو...دوئل بود؟
یک عادت.. یک قرارداد نانوشته با مهر خشک نشده وجود داشت که میگفت« در این شرایط.. رئیس فاکینگ وانگ و وکیل شیائو دخالت میکردن و برای قدرتشون شاخ و شونه می کشیدن»
و حالا کی پیروز این میدان بود؟
جان برای نشون دادن سلطه خودش حاضر به رگ زدن بود تا به این پسر نشون بده که جان کسی نیست که بتونه با فاکر بازی و اعتماد به نفسش به دست بیاردش ..
نفس عمیقی کشید و با قصد توی صورت ییبو فوتی کرد و با غرور گفت
_میخوام بدونم توی چه جایگاهی قرار دارم که دست ها و نگاهت هر لحظه بی قرار تر میشه و همه وجودت توی سلطه منه؟
لعنت بهش....
کی جز شیائو جان میتونست درست در شرایطی که توی دست های وانگ ییبو قرار گرفته
و هر لحظه بیشتر و بیشتر لمس میشه و بدنش بیشتر به حصار کشیده میشه
این قدر راحت با دید دیگه ای تمام سلطه گری رو به نام خودش ثبت کنه؟* جمله ای که ییبو در مورد خواستن گفت... توی زبون چینی این دو فعل متفاوت ولی با یک آوا تلفظ میشه... منم سعی کردم مدل بیان کردنم به فعل وصل باشه و از خود بیان چینی استفاده کنم
ییبو ابرویی بالا انداخت و نیشخندی زد...
جان خیلی خیلی باهوش بود و در طعنه زدن همتا نداشت..جمله ای که گفت حمله خوبی بود ولی کاش میدونست که بازی کردن با آدمی که هر لحظه ممکنه افسار پاره کنه اصلا کار درستی نیست....
ییبو یک قدم عقب کشید و گفت
_تعجب نداره ندونی..
اما اینو بدون تا حالا هیچ مردی مستقیم از گی بار پاشو توی خونه من نزاشته شیائو جان..
تخت من... چیزی نیست که کسی بتونه روش بدون هیچ فعالیت و ناله ای بخوابه و...._ و من شب تا صبح... مست و بدون کنترل روی تخت وانگ ییبو سلطنت کردم.
پس خیلی جایگاه والایی دارم...پس برای بار آخر و به عنوان آخرین فرصت دارم ازت میپرسم
از من چی میخوای وانگ ییبو؟؟
جوابت میتونه خیلی چیزارو تغییر بده...ییبو از این بازی خوشش میومد....قرعه ای وجود نداشت... برد اول و آخر برای اون بود و بس...
پس چرا یکم تفریح نکنه؟_تو شیائو جانی هستی که از همون ثانیه اول چشمای منو روی زیبایی هات قفل کردی و باید بگم صرفا از سن بیشترت یا هر ویژگی دیگت هر لحظه بیشتر از قبل عطشم برای لمس کردنت بیشتر میشه...
جان لبخند زد... چشمای ییبو ریز شد و جان بیشتر لبخند زد...
لعنت به ری اکشن و رفتار هاش که مثل خودش تک و اغواگر بود.._داری میگی هر لحظه که میگذره کنترل برات سخت تر میشه و من بیشتر و بیشتر آتیش میگیرم زیر خواسته هات و شعله این وسوسه رو بیشتر میکنم؟
قدمی عقب رفت و به دیوار پشتش تکیه زد و با چشمای براقش زمزمه کرد
_ پس منو ببوس وانگ ییبو...
جمله ای که از دهن جان خارج شد... تاثیر مستقیم داشت روی جریان خون ییبو...
_لعنت بهت شیائو جان...
کمر جان رو با خشونت چنگ زد و محکم به دیوار کوبید و به دیوار فشرد
جان بدون هیچ گونه شکه شدن یا ترسی جوری که انگار از قصد این جمله رو برای دیدن افسار پاره کردن ییبو انتخاب کرده بود
فقط برای نجات دادن مهره های عزیز کمرش خودشو به ییبو نزدیک تر کرد و دستاش رو از دو طرف بازوهاش رد کرد و به کتفش رسوند
ییبو با چشمای وحشی و بدنی که هر لحظه آماده حمله بود زیر گوش جان زمزمه کرد
_ببوسمت؟!
جان خونسرد و آروم سرش رو کج کرد و جواب ییبو رو داد
_هنوز یک دقیقه هم از جمله ای که از دهنم خارج شد نمیگذره...
نکنه آلزایمری چیزی داری وانگ ییبو؟ییبو توجهی به طعنه جان نکرد...
یعنی بی قرار تر از این حرفا بود که بخواد حاضر جوابی مردی که به سختی به چنگ گرفته بود رو بکنه...دوباره بی قرار و نیازمند لب زد
_ پس منو میخوای؟
جان کمی مکث کرد و چند ثانیه ای صدای نفس های بلند ییبو طنین انداز فضای بینشون بود

YOU ARE READING
⚡« عشق و جنون» Love And Madness ⚡
FanfictionLove and Madness🥂 Writer : mahdie Yibo Top Happy End خلاصه : شیائو جان سی ساله وکیل کارکشته کمپانی بزرگ چین برای بستن قرارداد بزرگی به آمریکا سفر میکنه و با وانگ ییبو بیست و چهارساله وارث زنجیره تجاری لئون، پلی بوی سرکش و رام نشده آشنا میشه پسری ک...