❤️قبل از خواندن لایک کنید ❤️
Love and Madness🥂
MAHDAییبو لبش رو گاز گرفت
نمی تونست منکر لذتی که می برد بشه
توقع هرچیزی رو داشت به جز اومدن جان و با اون روش بیرون کردن نویلبرق چشماش زمانی که به جای نویل طرف اونو گرفت و سلطه توی نگاهش
و حالا تک تک جملاتی که از دهنش بیرون می اومد
باعث میشد بعد از این مدت ثابت کنه کسی نیست که ییبو بتونه به راحتی فراموشش کنهجلوی لذت پخش شده توی بدنش رو گرفت و جواب داد
_من بهت ابراز علاقه نکردم
فقط یک پیشنهاد دادمجان ابروش رو بالا انداخت و سرش رو کج کرد
_ و؟
ییبو روبه روی جان ایستاد و با صدای بی حسی گفت
_تو رد کردی
جان چشماش رو چرخوند و کمرش رو عقب تر کشید تا به ییبو فضای بیشتری برای نزدیک شدن بده
چشماش رو گرد کرد و زل زد توی چشمای وحشی رو به روش که حالا رگه هایی از آتیش داشت و کاملا با صدای بی حسش متضاد بود
_یادم نمیاد چیزی رو رد کرده باشم
اون تو بودی که بهم گفتی از خونت گورم و گم کنم و دیگه جلوی چشمت نیامییبو سرشو تکون داد و بدون هیچ حرفی نگاهشو به میز دوخت
جان نیشخندی زد
من همین الان هم لذتو تو چشمات می بینم.. چیو داری انکار می کنی آخه؟زبونش رو روی لبش کشید و خواست حرفی بزنه که یهو ییبو با قدم بزرگی خودش رو بهش رسوند و مچ دستش رو گرفت
توی صورتش با عصبانیت غرید
_معرکست
حالا به خاطر کمپانیت اینجا اومدی و باهام لاس میزنی
هر روز بیشتر از دیروز داری منو تحت تاثیر قرار میدی
یعنی کارت این قدر برات مهمه که حاضری آدم عوضی مثل من رو تحمل کنی؟چشماش و لحنش واقعا عصبی بودن و جان برای بار صدم مطمعن شد با زدن اون حرفای خودخواهانه ضربه زیادی بهش زده
جان به چهره عصبانی پسر لبخند زد
شاید عجیب بود ولی باید اعتراف میکرد عصبانیتش یک چیز دیگست
سرش رو تکون داد تا این افکار مسخره و روان پریشانه دست از سرش بردارن و روی موقعیت حال تمرکز کنه
دستی که مچش توسط ییبو به حصار در اومده بود رو بالا برد و روی شونش گذاشت
سرش رو پایین انداخت و گفت
_ببین منکر این نمیشم که بخشی از دلایلم برای اینجا اومدن نجات دادن کمپانیم بود
سرش رو بالا گرفت و بعد از نفس عمیقی گفت
_ولی دلیل اصلیم این بود که ازت بابت رفتار خودخواهانه و متکبرانم معذرت بخوام
ییبو ابروش رو بالا انداخت و با طعنه گفت
_براوو...
دلیل این تغیر رویه یهوییت چی میتونه باشه؟جان توی چشماش خیره شد و گفت
_اینکه نمیخوام از دستت بدم
بعد از شنیدن این جمله ییبو لحظه ای مات شد و بعد از قورت دادن آب دهانش گفت
_این کار رو نکن
مچش رو فشرد و غرید
_با من بازی نکن شیائو جان.. من همیشه این قدر رام نیستم اینو بفهم
جان خودشو جلو تر کشید و گفت
_دقیقا همون حرفایی رو داری میزنی که اون پسره رو باهاش تهدید کردی
یعنی در اون حد توی چشمت ارزش دارم؟ییبو خودش رو عقب کشید و گفت
_چیزی برای مقایسه بین شما دوتا نیست
جان لبخندی زد و قدم عقب رفته ییبو رو جبران کرد
_پس اگه ازت بخوام منو ببوسی.. پسم نمیزنی درسته؟
ییبو نفسش رو حبس و بدنش رو سفت کرد
از نظر ییبو جان نمیدونست که داره چی کار میکنه و با هر جمله ای که به زبون میاره اونو تشویق می کنه تا دست از خودداری بکشه و به جونش بیوفته
ییبو چرخید و پشت به جان با طعنه گفت
_یادم میاد یکی گفت بوسیدن آدمی که بهت هیچ حس و کششی نداره خیلی دردناکه و منم اینو کاملا قبول دارم
جان دستش رو بالا برد و صورت پسر رو به سمت خودش چرخوند
نگاهش رو توی چشمایی که فریاد می زد فاصله ای تا وحشی شدن نداره چرخوند و گفت_حرف منطقی زده ولی...
توی یک حرکت چرخید و روبه روش قرار گرفت
خودشو نزدیک کرد و کمر پسر رو به سمت میز هل داد
_ ولی تو به من علاقه داری...
پس من تورو می بوسمسرش رو جلو برد و لبش رو خیس کرد
نگاهش رو از چشماش گرفت و به لبهاش دادایده ای برای رابطه با ییبو و کاری که داشت انجام میداد نداشت
ولی واقعا دوست داشت اونو ببوسه و پس
انجامش دادبه محض لمس کردن لبای نرمی چشماش رو بست و به شونه پسر چنگی زد و بوسه ای کاشت
بعد از مکثی چشماش رو باز کرد و عقب کشید
سرش رو بالا آورد و زبونش رو روی لبش کشید و مزه رژ لب رو احساس کرد
سرش رو تکون داد و لبخند درخشانی زد
با افتادن نگاهش به چشم هایی داشت میسوخت و با حس عضلاتی که زیر دستش سفت شده بود با خودش زمزمه کرد
_یک... دو.... سه
و به محض به زبون آوردن عدد سه جاشون عوض شد و کمرش به میز برخورد کرد
در حین پیچیدن دست هایی به دور تنش تنها کاری که قبل از چسبیدن لبایی که وحشیانه لبش رو در اسارت گرفتن
تونست خودش رو بالا بکشه و برای محافظت از کمرش در برابر هرگونه آسیب دیدگی بدنش رو روی میز مستقر کنه

ВЫ ЧИТАЕТЕ
⚡« عشق و جنون» Love And Madness ⚡
ФанфикLove and Madness🥂 Writer : mahdie Yibo Top Happy End خلاصه : شیائو جان سی ساله وکیل کارکشته کمپانی بزرگ چین برای بستن قرارداد بزرگی به آمریکا سفر میکنه و با وانگ ییبو بیست و چهارساله وارث زنجیره تجاری لئون، پلی بوی سرکش و رام نشده آشنا میشه پسری ک...