Prt_30

441 114 6
                                    

Love and Madness🥂
MAHDA

ییبو هه ای گفت و کمر جان رو به سمت خودش چرخوند

جان بدون هیچ مقاومتی توی بغلش چرخید و منتظر نگاهش کرد

_دوست؟

جان سرش رو تکون داد و تایید کرد

ییبو چشماش گرد کرد و اشاره ای به وضعیتشون زد

_دوست؟
اوکی! من مشکلی باهاش ندارم ولی تو میتونی دوستی با کسی رو تحمل کنی که هر لحظه میخواد...

جان  ضربه ای به شونه ییبو کوبید و خودشو عقب کشید نگاهش رو جدی و بدون نفوذ کرد و با لحن مخصوص کارش جواب داد

_ میگم دوست یعنی دوست!

و  از اون حالت بیرون اومد و با شیطنت ابرویی بالا انداخت و ازش دور شد

ییبو چشماش رو ریز کرد و سری تکون داد و با تلافی به سردی جواب داد

_باشه خواهیم دید

و بعد به سمت جانی که در رو باز کرده بود و آماده خروج بود رفت

جان با رضایت و تفریح از جو  پیش اومده بینشون گفت

_شاید منِ وکیل خیلی روی اعصاب باشه ولی تو با اون لحن سردت و نگاه بی حست غیر قابل تحمل میشی

و تک نگاهی به ییبو انداخت و لبخندی تحویلش داد

زمانی که باهم از بار خارج میشدن
جان نگاهش به مردی افتاد که با تهدید نگاهش می کرد

تک خنده ای کرد و به ییبو گفت

_یادت باشه به اون طرف بگی قرار نیست مشکلی براش درست کنم

و  دوباره  خندید

یببو نگاهی به متصدی بار و حالت  عصبیش انداخت و با یادآوری این که جان بدون اطلاعش به vip اومده بود با لذت گفت

_میتونم تصور کنم چجوری وارد شدی

جان شونش رو بالا انداخت و گفت

_مرد قانون بودن خوبیای خودشو داره

و بلند قهقهه زد
______

ییبو روی صندلی نشست و به جان که وسط اتاق ایستاده بود گفت

_خوب جناب وکیل اینم شرکت
باید چی کار کنیم؟

جان نگاهی به اطراف انداخت و بعد از مکثی گفت

_باید اول ببینم مشکل بار چی بوده‌ و مطمعن بشم از مواد اولیه یا نه
و بعد باهم می ریم و با اون اداره یک جورایی کنار میایم و...

حرفش رو قطع کرد و دستش رو به سرش گرفت

ییبو که در حال چرخوندن صندلی بود با حیرت نیمخیز شد

_چی شد؟ تو حالت خوبه؟

جان سری تکون داد و آروم گفت

_چیزی نیست
فقط یکم خسته ام.. دیشب تا صبح مشغول چک کردن پرونده ای که دستم داشتم بودم

⚡« عشق و جنون» Love And Madness ⚡Where stories live. Discover now