🌺قبل از خواندن لایک کنید🌺
Love and Madness🥂
MAHDAماشین که از حرکت ایستاد جان نگاهی به اطراف و پارکینگ پر از ماشینای مدل بالا و لاکچری انداخت
با حرص غرید
_عالی شد واقعا!
آخرین نفری که پاشو از این در تو میزاره منو و توییمسرش رو تکون داد و هوفی کشید
حدود یک ساعت و نیم دیر کرده بودن و این از نظر جان که آن تایم ترین موجود روی این کره خاکی بود این فاجعه بود
دلیلش؟
سرش رو چرخوند و به دلیلی که خونسرد مشغول مرتب کردن کرواتش توی آیینه ماشین بود خیره شدییبو که سنگینی نگاه جان رو حس کرده بود بدون نگاه کردن بهش تیکه انداخت
_بهت حق میدم این مدلی بهم خیره بشی ولی گفته باشم نگاه زیادی هم مالیات داره
جان که متوجه شد پروبازی ییبو تمومی نداره پوفی کشید و نگاهش رو ازش گرفت و به رو به رو چشم دوخت
_باورم نمیشه اصلا برات مهم نیست که تا همین الان زیادی دیر کردیم و با آرامش کامل داری توی آیینه خودتو نگاه میکنی
ییبو که کارش تموم شده بود آرنجش رو روی فاصله بینشون کنار دنده گذاشت و به جانی که رو به پنجره داشت غرغر می کرد گفت
_منو نگاه کن
جان شاکی به سمتش چرخید که با قرار گرفتن لب های داغی روی لباش چشماش گشاد شد
سریع عقب کشید و دستش رو روی دهنش گذاشت
ییبو نیشخندی زد و گفت
_با این حجم از غرغر کردن و حرص خوردن الکی نمیدونم چرا تا الان موهات سفید نشده
و بدون توجه به حالت وحشت زده جان از ماشین پیاده شد
جان با شنیدن صدای در به خودش اومد و از بهت خارج شد
نگاه وحشت زدش رو اطراف پارکینگ چرخوند و برای اولین بار توی امشب به خاطر دیر کردنشون و در نهایت تنها بودنشون توی پارکینگ خدارو شکر کرد
با حرص از ماشین پیاده شد و به ییبو یی که چند قدم اونور تر بدجنس و خندون بهش نگاه می کرد گفت
_بالاخره یک روزی به فاکت میدم
ییبو شونش رو بالا انداخت و با لحنی که مطمعن بود حرص جان رو بیشتر در میاره گفت
_میدونی مصداق تو اون
" درخت چنار پیری که میخواد از سقف جنگل بالاتر بره"
( کپشن رو بخونید)جان چشماش رو گرد کرد و به سمتش پا تند کرد
_چنار پیرو با منی؟
چنار پیر اون...* در توضیح اون عبارتی که استفاده کردم باید بگم که اون جمله یک ضرب المثل چینیه ک حدودا به این معنی که از سن و سالت برای داشتن همچین توهمات و آرزوهایی گذشته 😑🤣
ییبو وسط آتیش گرفتن جان صداشو بالا برد
_میتونی هرچه قدر دلت میخواد بهم فحش بدی
من با لذت بهشون گوش میدم
ولی میدونی که خیلی دیرمون شده بیبی؟جان دهنش رو بست و با چشمای ریز شده کنارش ایستاد و دندوناش رو روی هم فشار داد
ییبو دوباره نیشخند زد و با خونسردی گفت
_اون قدر اونارو فشار نده
حیف نیست این قدر زود خورد بشن؟
ازشون استفاده های خوبی میشه کردو بدجنس خندید
جان فریادی کشید و به سرعت به سمت در ورودی به راه افتاد
توی تموم سی سال زندگیش آدمی به بی حیایی و دهن پارگی این پسر ندیده بود
هیچ کس این قابلیت رو نداشت که جان رو تا حد دود اومدن از سرش عصبی کنه و...بله این افتخار انحصاری وانگ ییبو بود
جان به در بزرگ سالن رسید و با نفسی عمیق اون رو باز کرد و سعی کرد به نگاه هایی که روش چرخیدن توجهی نکنه
مردد بود که کجا بره و مستقر بشه که ییبو پشت سرش ایستاد و با دستش کمر جان رو به سمتی هدایت کرد
جان و ییبو شونه به شونه هم به سمت میزی که پر از تنقلات و وسایل پذیرایی بود فتن و کنارش ایستادن
جان نگاهش رو به میز های دیگه که افراد متفاوتی با ملیت ها و چهره های متفاوت کنارشون ایستاده و مشغول صحبت بودن داد
چند نفری رو می شناخت ولی باید اعتراف می کرد تجارت توی این کشور با چین خیلی تفاوت داشت
توی این مدتی که اینجا اقامت داشت متوجه شده بود که چین محدودیت های سیاسی و قانونی داره که خیلی توی تجارت بین الملیش تاثیر میزاره و دست و پای کمپانی هاش رو می بنده
ییبو به هیچ وجه از این مدل جشن و مهمونی های کسل کننده کاری خوشش نمیومد و تنها دلیلی که به جای خوش گذرونی با علایقش به اینجا پا گذاشته بود شیائو جان بود
درسته!
جان به این عقیده بود که به عنوان یک مدیر کا آمد باید رقیب های تجاری خودش رو بشناسه تا بتونه نحوه کار اونارو برسی کنه و در عرصه رقابت برتری پیدا کنهو ییبو حاضر بود با خونش قسم بخوره که توی این چند سال بیشتر از یک ساعت توی این نیاورده و ترجیحش همون بار و مشروب مورد علاقش بوده
ولی این دفعه... فرق میکرد
🤣 وات د فاز وانگ ییبو ؟
با دندوناش چی کار میخوای بکنی؟! 😏
حق انحصاری وانگ ییبو = حرص دادن شیائو جان تا سر حد مرگ

VOUS LISEZ
⚡« عشق و جنون» Love And Madness ⚡
FanfictionLove and Madness🥂 Writer : mahdie Yibo Top Happy End خلاصه : شیائو جان سی ساله وکیل کارکشته کمپانی بزرگ چین برای بستن قرارداد بزرگی به آمریکا سفر میکنه و با وانگ ییبو بیست و چهارساله وارث زنجیره تجاری لئون، پلی بوی سرکش و رام نشده آشنا میشه پسری ک...