لایک و کامنت یادت نره بیب 🍵
Love and Madness🥂
MAHDA
Part85ییبو چشم غره ای به اریک رفت و غرید
_خفه شو بابا
اریک ابروهاش بالا و پایین انداخت و دوباره تکرار کرد
_جدا میگم ها
من حواسم هست تو برو
وکیل شیائو زیادی خسته به نظر میومد.ییبو سری تکون داد و بعد از اعلام به جمع از سالن بیرون زد.
در حالی که قصد تماس گرفتن با جان رو داشت با یکی از کارمندا برخورد کرد
_اوه.. خوب شد دیدمتون آقای وانگ
این لیست محصولات انباره که آقای شیائو خواسته بودن
امروز برسی تموم شد و فقط امضای شما مونده.خودکار رو از دست مرد گرفت و امضای سریعی زد
_اوکی
این لیست رو با مدارک مرتبط به آقای سایمون تحویل بده میدونه چی کار کنه
راستی وکیل شیائو رو این اطراف ندیدی؟مرد هوومی کشید و گفت
_بله بله
یکم پیش دیدمشون، داشتن میرفتن طبقات بالایی
ولی گمونم حالشون زیاد خوب نبود.ییبو سری تکون داد و با دور شدن با جان تماش گرفت
بعد از چند بوق آزاد نفسش رو بیرون فرستاد و با نگرانی وارد آسانسور شد.«این چندمین باره که توی این هفته از نظر جسمی حال خوبی نداره
رسیدگی به کارای ایتالو و ایپک همزمان فشار زیادی بهش وارد می کنه و منم نمیتونم کاری براش بکنم
کاش میشد کارای ایپک رو بی خیال بشه»آهی کشید و چشماشو چرخوند و به چهره اش توی آیینه آسانسور خیره شد و با طعنه جواب داد
«کاش میشد ولی امکانش صفر درصد کمتره!
تعهدی که جان به ایپک داره.. اوووف
نهایتش ایتالو رو ول کنه»سرشو تکون داد
دوباره دکمه تماس رو فشرد و زمزمه کرد
« رفتن جان از ایتالو؟ نه نه ایده خوبی نیست»از آسانسور خارج شد به سمت اتاق جان رفت
.
در اتاقو باز کرد و با دیدن جای خالی شیائو جان خرخری از نارضایتی کرد و بالافاصله به سمت اتاق خودش حرکت کرددر نیمه باز اتاقش نشون از حضور جان میداد پس دستگیره در رو فشرد و در همون حین گفت
_جان گا چرا...
به محض باز کردن در و دیدن صحنه مقابلش
چهره ناراضی از تماس های بی پاسخش فورا تغییر کرد و دهانی که برای غر زدن باز شده بود بسته شدبا دیدن شیائو جانی که سرش رو روی بازوی چپش گذاشته بود و به خواب رفته بود به آرومی درو بست و به سمتش رفت
« ببین چه قدر خودتو اذیت کردی که وسط تایم کاری از پا افتادی»
سری تکون داد و به آرومی روی صندلی مقابلش جا گرفت.
سرش رو روی میز گذاشت و با لبخند مشغول تحسین ظرافت و زیبایی خیره کننده معشوقش توی خواب شد.
موهای چتری که با آشفتگی روی صورتش پخش شده بود و قطرات عرق که مانند شاین دلوکس روی پوستش خودنمایی میکردن
لبای سرخ رنگ نیمه بازی که تناسب خیره کننده ای با مژه های بلند و روی هم افتاده اش داشتندبعد از گذر دقایقی دستش رو بالا آورد و انگشتش رو به ظرافت بوسه پروانه بر گلبرگی به گونه اش کشید و از احساس جرقه ای که زیر پوستش ایجاد شد غرق لذت شد.
زبونشو روی لبش کشید و آروم زمزمه کرد
_این که توی اتاقم و روی میزم غرق خواب میبینمت
همزمان بهم احساسات خاصی رو میده
حس این که تمام این خستگی ها و فشارایی که تحمل میکنی به خاطر منه ناراحت کنندست.
از طرفی حس این که تو اینجایی، درست کنار من و تو مال منی
این بهم قدرت و لذت میده.انگشتش رو تا روی خط فک مرد کشید.
_حس این که با زندگی من چی کار کردی که اون احساس نفرت انگیزم از بین رفته و دارم برای به دست آوردن حقی که سالها ازش چشم پوشی کردم میجنگم؟
گاهی این قدر احساسم بهت زیاد و غیر قابل کنترل میشه که میترسم
این همه کشش و علاقه ای که نسبت بهت حس میکنم منو میترسونه که اگه یک روزی نداشته باشمت چی؟ اون وقت باید چی کار کنم هوم؟در این بین ذهنش به سمت محتوی پیامی رفت که از چنگ شیائو دریافت کرده بود و ازش خواسته بود که به دیدنش بره
پوفی کشید و دوباره نگاهش روی چهره جان لغزید
_میخواد بگه داری ازم استفاده میکنی و باید مراقبت باشم؟!
خیلی احمقانه ست، چون فقط منم که میدونم داری به خاطر من چه کارایی میکنی و ....انگشت هایی که روی پوست جان پرسه میزدند با لغزیدن مژه ها روی هم و باز شدن پلک هاش از هم
متوقف شدچند بار به آرومی پلک زد تا دیدش واضح بشه و با چشمایی که رگه های سرخ بر اثر خستگی داخلش کشیده شده بود
نگاهی به صورت ییبو که با فاصله کمی مقابلش قرار داشت انداخت_اومدی توی صورت من داری چی زمزمه میکنی هوم؟
با صدایی که خش گرفته بود پرسید و در جواب انگشت هایی که روی صورتش متوقف شده بودند به مقصد لب هایش پرواز کردند
انگشت هاشو روی لب های خشک شده پسر بزرگ تر کشید و خال زیبای زیر لبش رو لمس کرد
بی خیال جمله قبلیش شد و جواب داد_فکر کنم دارم از قانون « زیبایی ها رو باید پرستید » پیروی میکنم
جان خنده ای از این جمله تکراری و خاطره بر انگیز کرد
سرش رو از روی میز بلند کرد و دستی توی موهاش کشید و پرسید_یعنی میگی من الان زیبای خفته بودم ؟
به پیروی ازش بلند شد و به سرعت جواب داد
_دارم میگم تو زیبایی و زیبا بودی.
از لحن لاسی و حق به جانب ییبو خنده اش گرفت و با نگاه و لحن مهربونی گفت
_آیاااا
اینجا یک اروس * کوچولوی لاسی داریم که دلش حسابی تنگ شده و داری دلبری میکنه
درسته؟*اروس : اروس یا کوپید یا آمور الهه عشق و اشتیاق جنسی که یک پسر بچه با بالها و کمان طلایی که با پرتاب تیر به قلب افراد اونا رو درگیر عشق میکنه.
ESTÁS LEYENDO
⚡« عشق و جنون» Love And Madness ⚡
FanficLove and Madness🥂 Writer : mahdie Yibo Top Happy End خلاصه : شیائو جان سی ساله وکیل کارکشته کمپانی بزرگ چین برای بستن قرارداد بزرگی به آمریکا سفر میکنه و با وانگ ییبو بیست و چهارساله وارث زنجیره تجاری لئون، پلی بوی سرکش و رام نشده آشنا میشه پسری ک...