🌺 قبل از خواندن لایک کنید 🌺
Love and Madness🥂
MAHDIE
Part_47جان خودش رو عقب کشید و مشتی توی پهلوی ییبو کوبید و گفت
_خفم کردی حرومی!
ییبو با درد کمی عقب رفت و غرید
_چرا این قدر وحشی آخه؟
جان چشماش رو گرد کرد و فریاد زد
_چجوری روت میشه این کلمه رو به زبون بیاری ها؟ از همین گردنی که با دستات گرفتی و خیمه زدی روی من تا نوک انگشت پام سر هم ده تا جای سالم پیدا نمیشه!
نیشخند از خودراضی روی لباش نشست و هومی کشید که جان حرصی مشت دیگه ای به کتفش کوبید و گفت
_برای من نیشخند نزن وانگ ییبو
دور شو ازم کلی کار ریخته سرم!ییبو چشماش رو درشت کرد و گفت
_وات د فاک؟
چه کاریه که تموم نشده تو این سه روز؟جان شونش رو بالا انداخت و ییبو رو کنار زد و گفت
_معلومه که آدمی به عیاشی تو این چیزا براش مفهومی نداره!
به هرحال دستت بهم بخوره با لگد بیرونت میکنم شوخی هم ندارم...ییبو چشماش رو چرخوند و با طعنه گفت
_چرا همیشه اونی که مقصره من باید باشم؟ مگه خود تو نبودی که لوکیشن جلوم گذاشتی؟
جان نیشخندی زد و با بدجنسی گفت
_درسته من بودم که اون حرفو زدم
حالام سر حرفی که زدم هستمچنگی به دست ییبو انداخت و اونو به دنبال خودش به اتاق کشید
دستش رو رها کرد و وسط اتاق ایستاد و به چشم های براق ییبو خیره شد و با خونسردی گفت
_گفتم بریم سمت راست آشپزخونه غذا بخوریم یا بریم سمت چپ یعنی اتاقم تا باهم لیست جدید محصولات رو برسی کنیم!
و با دست اشاره ای به زونکن روی عسلی کنار تختش کرد و طعنه زد
_مقصر منم که تو شاخکای انحرافات زیادی فعاله؟
ییبو با حیرت نگاهش رو بین زونکن روی عسلی و جان که دست به سینه روی تخت نشسته بود چرخوند
چند بار دهانش رو باز کرد تا حرفی بزنه ولی چیزی نگفت
در آخر چشماش رو ریز کرد و گفت_از اون همسایه مزاحمت متنفرم!
و با حرص از اتاق بیرون رفت!
جان که این جمله ییبو شنید و بیرون رفتنش با حرص رو دیده بود به آرومی خندید
طفلی نائو وین!
ییبو اونو به خاطر از بین بردن شب رمانتیک و لذت بخشش هیچ وقت نخواهد بخشید!
CZYTASZ
⚡« عشق و جنون» Love And Madness ⚡
FanfictionLove and Madness🥂 Writer : mahdie Yibo Top Happy End خلاصه : شیائو جان سی ساله وکیل کارکشته کمپانی بزرگ چین برای بستن قرارداد بزرگی به آمریکا سفر میکنه و با وانگ ییبو بیست و چهارساله وارث زنجیره تجاری لئون، پلی بوی سرکش و رام نشده آشنا میشه پسری ک...