❤️لایک و کامنت یادتون نره 💚
Love and Madness🥂
MAHDIE
Part79_باز چرا داری اینجوری نگاه میکنی؟!
جان بعد از به تن کردن پیراهن در حالی که به خاطر سقف کوتاه ماشین خم شده بود و به سختی کمربندش رو می بست
در جواب نگاه پسر کوچک تر که مقابلش نیمه برهنه به صندلی تکیه زده بود پرسید.ییبو نگاهش رو روی مارک های رنگی ریز درشتی که روی پوست جان حک شده بود و از بین دکمه های باز پیراهنش با سخاوت به نمایش گذاشته شده بود، چرخوند
و با اشاره به درگیری برای پوشیدن لباس هاش گفت_وقتی خودتو توی ماشین لخت تر از روزی که به دنیا اومدی کنی
این دردسرا رو هم داره دیگه!جان چشماشو درشت کرد و با چنگ زدن به تی شرتی که روی صندلی بود و پرت کردن به صورتش گفت
_جرعت داری اینو به من بگی؟!
بیبو تی شرت رو از روی صورتش پایین کشید و بی توجه به هشدار جان از خودراضی ادامه داد
_اینا درسه شیائو جان
باید برای یاد دادنش بهت ازم تشکر کنی.جان که تقریبا بین پاهای ییبو ایستاده بود
کمی بیشتر خم شد و ضربه محکمی به شونش کوبید و گفت_حتما نوت برداری میکنم لائوشی
حالا لباستو بپوش
چون دیدن یک استاد لخت هیچ تحریک کننده نیست.ییبو که به خاطر ضربه جان کمرش با پشتی صندلی برخورد کرد
ناگهان ناله ای کرد و گفت_اخخخ.. کمرم درد میکنه خوب!
جان چشماشو گرد کرد
خودش رو روی ییبو انداخت و با بی رحمی صندلی فشارش داد و گفت_روت میشه از درد کمر حرف بزنی؟!
اونی که مثل وحشیا به اینور اونور فشار داده میشد و باید از درد کمر ناله کنه
منم جنابییبو خنده ای کرد و دستشو دور کمرش انداخت
_از اون مدل دردا که نه
میسوزه!کمی شونش رو خم کرد و با لمس کردن پوستش و احساس سوزش
دست جان رو مقابل صورتش بلند کرد
و گفت_تو ناخونات زهر داری احتمالا یا گربه ای چیزی هستی؟!
جای سالم تو پوست و گوشت نمونده!جان دندوناشو نمایشی روی هم فشرد و گفت
_دو دقیقه دیگه جلو چشمم به این حرف زدنات ادامه بده نشونت بدم گربه وحشی کیه!
_عجب بابا عجب
خودتو انداختی روی من و داری دست مالیم میکنی
بعد بهم زورم میگی؟جان تک خنده ای به غرغر های پر از شیطنت ییبو زد و بی توجه دکمه های باز پیرهنش رو بست و مشغول مرتب کردن ظاهرش شد
با بلند شدن صدای موبایل ییبو
جان خودش رو از روی پسر کوچیک تر کنار کشید و بدنش رو روی صندلی کنارش رها کرد_سندروم انگشت به تلفنه نه ؟!
ساعتی یک بار انگشت نکنی به شماره من و مزاحمم نشی آروم نمیگیری هوم؟خنده بلند و حجوم جملات منظور داری که متعلق به اریک بود از پشت بلندگو موبایل به گوش رسید و باعث پخش شدن سرخی روی گردن جان شد.
_ از عشقت به زیبای همیشه وحشی
خواستم اطلاع بدم یک ساعت گذشته
کسالت گه گه گرامتون برطرف شد یا توی جو مستی خستگی و کوفتگی بهش اضافه شد؟!خنده ی بلند دیگه ای کرد و ادامه داد
_ماشینمو سالم دادم سالم ازت میخواما
حالام اگ هنوز توانی تو اون کمر بی صاحاب مونده لطف کن بیا بالا شام بخوریم.ییبو نگاهی به جان که لب هاشو بهم میفشرد و با بدبختی به تلفن نگاه میکرد انداخت
ابروهاشو بالا پایین برد و با شیطنت جواب داد
_برای ثابت کردن حسن نیتت جای مزاحمت دو تا غذا سفارش بده تا ما بیایم
خودت میدونی دیگه مقوی و..._وانگ ییبوووووو!
موبایل از دستش کشیده شد و صدای فریاد جان توی خنده های ییبو گم شد
_امکان نداره دوباره برگردم اونجا
ییبو که برای رهایی از ضربات بی رحمانه جان از اتاقک بیرون پریده بود گفت
_بی خیال بیب
به هر حال یادت نره که این ماشین مال اریکه!جان نفس عمیقی کشید و با چشم غره گفت
_ کوچولوی بی حیا
_کوچولو؟!
عینک که نمیزنی حس درد و لمستم از دست میدی نه؟جان خنده حیرت زده ای از سوال منظور دارش کرد
_میتونی بفهمی که چه قدر منحرفی؟!
ییبو شونش رو بالا انداخت
_منحرف چی؟
بیست و چهارسال سنمه.. ظاهرمم که کوچولو به نظر نمیاد
پس فقط یک چیزی میمونه که..زبونش رو لبش کشید و همون جور که عقب عقب میرفت با بدجنسی ادامه داد
_ که همون یه موردم
با صدای فریاد و التماسایی که میکنی همخونی نداره بیبیچند ثانیه بعد جان به سمتش خیز گرفت و جملات تهدید وارانه و هشدار آمیزش توی خنده های بلند پسر کوچک تر گم شد.
🍵❤️

VOUS LISEZ
⚡« عشق و جنون» Love And Madness ⚡
FanfictionLove and Madness🥂 Writer : mahdie Yibo Top Happy End خلاصه : شیائو جان سی ساله وکیل کارکشته کمپانی بزرگ چین برای بستن قرارداد بزرگی به آمریکا سفر میکنه و با وانگ ییبو بیست و چهارساله وارث زنجیره تجاری لئون، پلی بوی سرکش و رام نشده آشنا میشه پسری ک...