Prt_55

361 86 3
                                    

❤️قبل از خواندن لایک کنید💚

Love and Madness🥂
MAHDIE
Prt_55

جان فقط شکه بود
این قدر شکه  که حتی وقتی هیرو چان  بعد از خروج طوفانی ییبو لگدی به میز کوبید و با فریاد

_پسره گستاخ لعنتی

جمع رو ترک کرد هم خیره به در باقی موند

اون بچه...
فاک!

آقای وو که  از نتیجه نمایش راه افتاده خوش حال به نظر می رسید بعد از خروج مرد چشم هاش رو چرخوند و با گفتن

_جلسه رو به روز دیگه ای موکول میکنم بدون آقای چان و وانگ نمیتونم ادامه بدیم

جلسه رو پایان داد
در همین حین جان با حیرت مشغول جمع کردم مدارکش بود و به یک چیز فکر می کرد

توی سر اون بچه چی میگذره؟
چطور تونست توی اولین حضورش همچین خونی به پا کنه؟

آقای وو به قیافه درگیر و بهم ریخته جان نگاهی کرد و دستی به شونش زد

_هی پسر آروم باش و حرف هیرو چان رو فراموش کن
اون موضوع درست میشه!

جان سری تکون داد که آقای وو با حیرت گفت

_الحق که جانشین همون روباه پیر لئون وانگ
لجباز و بی اعصاب!
یک تنه تمام صنعت کشور رو تهدید کرد!

نگاهش رو به جان داد و با چشم های ریز ادامه داد

_هرچند برای ما خیلی خوب شد
ولی اون پسر با این کارش رسما برای خودش دشمن تراشی کرد!
هیرو چان و اطرافیانش هیچ وقت اونو به عنوان وارث لئون قبول نخواهند کرد

حقیقتا جان هیچ توجهی به حرفای آقای وو نمی‌کرد و فقط به سرعت ازش اجازه خروج گرفت

توی پارکینگ ایستاد و به اطراف نگاهی کرد
امکان نداشت ییبو توی شرکتشون مونده باشه!

نفسش رو با شدت بیرون داد و تمام وقتی رو که از شرکت تا خونه رانندگی کرد رو غرغر کرد

دکمه آسانسور رو زد و همون جور که گوشیش رو بالا و پایین میکرد و تند تند نوتیف های گوشیش رو با محتوی به فاک رفتن جلسه امروز با هنر نمایی جانشین لئون وانگ رد میکرد

«باید بهش زنگ بزنم
ولی خوب شماره قبیلش که توی چین کار نمیکنه و فااااک»

غرلندی کرد و نالید

_چرا این قدر کم تحمل دردسر ساز این بچه؟

_ باید برات چی کار کنم تا اون پسوند بچه رو از کنار غر زدنات خط بزنی؟

جان حیرت زده چرخید و از در باز شده آسانسور به ییبو که به دیوار کنار واحدش تکیه زده بود نگاه کرد

_هی!
اینجا چی کار میکنی؟

شونش رو بالا انداخت و جواب داد

⚡« عشق و جنون» Love And Madness ⚡Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt