Prt_75

319 88 2
                                    

❤️🔐

Love and Madness🥂
MAHDIE
Part75

اریک نگاهی به چهره جان انداخت و سرشو کمی خم کرد و گفت

_البته با اجازه شما

جان لباشو بهم فشرد و با ناله اعتراض آمیزی
سرشو روی شونه ییبو فشرد و زمزمه کرد

_باورم نمیشه همچین بحثی رو داریم ادامه میدیم

« غیر ممکنه همچین چیزی رو جواب بدم»

جکسون با دیدن حالت جان گفت

_دست از شیطنت بردار اریک
داری شیائو لائوشی رو معذب میکنی

اریک چشماشو گرد کرد و با پرویی گفت

_چه شیائو لائوشی لائوشی هم میکنه
شما حواست به خودت باشه
که اگه چرخ شانس بچرخه و پرمون بهم گیر کنه
تو و این هاتوکانا رو پر پر میکنم سلطان

چنگ چشماشو چرخوند و با تمسخر گفت

_ببین کی داره کیو تهدید میکنه

کلکل بین چنگ و اریک بالا گرفت و هرکدوم توی موضع خودش قدرت نمایی می‌کرد
و این فرصت خوبی برای جان بود تا به خودش مسلط بشه

« چرا نشستم بین یک مشت بچه و دارم به خودم استرس وارد میکنم؟!»

ییبو نیشخندی به قیافه نالون جان که انگار منتظر تموم شدن جدال بین اونا و وقت اجرای حکمش بود انداخت و گفت

_ببینم میخوای چی کار کنی آقای وکیل.

جان چشماشو ریز کرد و گفت

_کور خوندی بزارم نقشه های پلیدت اجرا بشه و از معذب شدن من عشق کنی
حالاهم به جای دری وری گفتن بگو کدوم یکی سبک تره تا اونو بخورم و از این چاه بیرون بیام

ییبو ابروش بالا انداخت و با کمی مکث جامی رو بالا گرفت و گفت

_اووم این...
هی صبر کن
من و تو باهم توی یک گروهیم
پس من میتونم کمکت کنم دیگه

جان نا مطمعن بهش نگاه کرد و گفت

_آخه به قیافتم  نمیخوره قصد کمک داشته باشی
شیطان

ییبو نیششو  باز کرد و با مکث و کشیده گفت

_داری در حقم ظلم میکنی
مثلا میتونم.. جواب سوالی که ازت شد و خودم بدم و اوووم
مطمعنم من بیشتر از تو جزئیات یادمه
لحظه به لحظه..

جان که از پیشنهاد به ظاهر کمک کننده ییبو چشماش گرد شده بود و از طرفی از این همه پرویی خندش گرفته بود گفت

_چی چیو جواب بدی؟!
جزئیات بخوره تو سرت بی حیای لعنتی
من چجوری دوباره باید توی صورتشون...

_چی شد؟!
جواب میگیریم یا بشمرم؟!

اریک که قصدی برای کوتاه اومدن نداشت و جان دوباره لعنتی به خودش فرستاد و خواست چیزی بگه که ییبو گفت

⚡« عشق و جنون» Love And Madness ⚡Donde viven las historias. Descúbrelo ahora