Part_7

502 123 4
                                    

❤️قبل از  خواندن لایک کنید ❤️

Love and Madness🥂
MAHDIE

اریک نگاهی به ییبو که از همیشه درخشان‌تر و جذاب‌تر شده بود انداخت و گفت
_ پسر باورم نمی‌شه  که فکر می‌کنی شیائو جان درخواستت رو قبول می‌کنه و به اون بار میاد

ییبو دستی به موهاش کشید و گفت

_  برای من فرقی نمی‌کنه که بیاد یا نیاد...

اریک که فکر کرد دوستش میخواد ادای آدمای بی خیال رو از خودش در بیاره نیشخندی زد و گفت

_هه... کاملاً از استایل و حال‌وهوای امروزت مشخصه که  برات هیچ فرقی نداره...

ییبو به  سمت اریک چرخید و با چشمای ریز شده  گفت

_ منظور؟

اریک شونه‌اش رو بالا انداخت و گفت

_ امشب به‌طرز وحشتناکی سکسی و ددی طور به نظر میای...

از شنیدن این حرف نیشخندی روی لبش نشست و با لذت و غرور گفت

_ آها بعد کی بوده که من جذاب نبودم که الان برات مشکوک شده؟

اریک قهقهه ای زد  و  در تاییدش گفت

_ حق با توئه ولی بیا قبول کنیم  که خیلی دوست داری شیائو جان امشب  بیاد نه؟؟

شونه‌اش رو بالا انداخت و گفت

_هدف من اومدن یا نیومدن اون نبودش و  حتی اگه نیاد هم من به چیزی ک می‌خواستم  رسیدم

اریک از لحن بیخیال و مرموز ییبو  چشماشو گرد کرد و گفت

_یه‌لحظه وایسا.... یه جوری صحبت کن که منم بفهمم اوکی؟
از دست تو هاشون لعنتی آخر دیوونه می‌شم
همیشه تو موقعیت‌های حساس یه جوری مرموز می‌شین که آدم نمی‌فهمه دارین چی میگین اصلا...

ییبو  دستی  به کمرش زد و گفت

_ دارم می‌گم اصلا هدف من کشوندن جان  به اون بار نبودش..
من از این پیشنهادم یه قصد دیگه داشتم که خوب بهش رسیدم  و حالا فرقی نمی‌کنه که اون بیاد یا نیاد....

اریک با گیجی گفت

_می‌شه به منم بگی قصدت چی بوده؟من متوجه نمی‌شم.. خب اگه می‌دونستی که نمیاد  چرا باید همچین پیشنهادی بهش بدی؟؟

آهی کشید و گفت

_اریک! یه‌کم از مغزت استفاده کن...
من توی این چند هفته تا جایی‌که تونستم به جان نخ و طناب دادم و  مطمئنا اون متوجه‌شده که نگاه من به اون یک جور دیگست و من  با این حرکت مهر تایید زدن به تمام افکار تو ذهنش زدم..
از طرفی هم با  قرار گذاشتن  توی یه گی بار بهش نشون دادم که.. آره آقا من گرایشم اینه و این مدل رابطه ها توی استایلم هست... اوکی؟؟

اریک چشماشو گرد کرد و گفت

_ حالا گرفتم.... براوو! تو یک شیطانی..

پسر  با افتخار ابروش رو بالا انداخت و گفت

_ما اینیم دیگه...

چند ثانیه سکوت بینشون برقرار شد که اریک دوباره گفت

_ ولی ییبو  من هنوز تو کف اینم که چی شد روش کراش زدی؟
ببین قبول دارم که اون خیلی زیبا و دل‌نشینه... ولی واقعاً تا حالا توی پارتنرات  کسی مثل اونو  ندیدم...
یعنی فکر نمی‌کردم آدمی این مدلی  استایلت باشه...

ییبو  لباشو خیس کرد  و گفت

_کراش؟ نمی‌دونم میشه  اسمشو کراش گذاشت یا نه؟
ولی من ازش خوشم میاد....
برای خودمم  عجیبه که شخصی این مدلی  تایپ من باشه ..
ولی اون برای من خاصه و  نمی‌دونم چرا...

اریک از روی دسته کاناپه خودشو پرت کرد پایین و گفت

_ امیدوارم به چیزی که می‌خوای برسی...
ولی من که فکر نمی‌کنم شیائو جان توی این خطا باشه حقیقتا...
اصلا به استایلش نمیخوره...
حتی دارم به این فکر می‌کنم که امشب اگه با اون کت و شلوار و این‌جور حرفا به بار بیاد
بیشتر توجه باتما  رو به خودش جذب می‌کنه تا....

تک خنده‌ای کرد و حرفش ادامه نداد که ییبو نامحسوس اخماش توی هم رفت گفت

_ این چیزی که خودمم  خیلی بهش فکر کردم ولی  چی کار کنم؟
اون توجه منو به خودش جلب کرده  و منم برای بدست آوردنش نهایت تلاشمو میکنم...
نمیتونم وسوسه بوسیدنش رو از خودم دور کنم..

اریک قیافه مسخره و مضحکی به خود گرفت و با لودگی گفت

_ وااو  حسودیم شد.. خوش به حالش.. توجه وانگ کوچک رو جلب کردن کار هرکسی نیست...
فک کنم باید برم بهش تبریک بگم و بپرسم  خر شانس چیزیه؟؟

🔐😃

🔴پشماتون از استدلالش ریخت؟
داشتین مستر چجوری نخ و طناب میدن؟ یاد بگیرین تا سینگل به گور نمونید

⚡« عشق و جنون» Love And Madness ⚡Where stories live. Discover now