Prt_40

434 90 4
                                    

🌺قبل از خواندن لایک کنید🌺

Love and Madness🥂
Part40

جان برای بار هزارم لعنتی به خودش فرستاد
فقط دست انداختن های ییبو رو کم داشت!

ولی ییبو..

جریان خون در بدنش برعکس شده و به خروش افتاده بود

موجی از لذت با دیدن اون پلک های بهم فشرده  و لب هایی که می لرزید  بند بند وجودش رو به حصار کشید

این مرد زیباترین نقاشی طبیعت بود که گردی زمین اون رو چرخونده برای ییبو فرستاده بود

اون نیاز داشت تا خود صبح این لب های وسوسه گر رو که بارها اون رو به اوج برده و بعد به زمین کوبیده بود رو ببوسه
همین لب هایی امشب با دست و دلبازی  حسابی احساساتش رو به جریان انداخته بودن

پیش بینی نشده و جذاب!

درست زمانی که فکر می‌کرد جان برای تصمیمش تردید داره و هنوز نمیتونه بهش اعتماد کنه

با گفتن یک جمله خنده دار ولی کیوت  باعث چرخش پروانه ها توی قلبش شده بود

روش خم شد و با چشم هایی که از شوق و ذوق برق میزد و لحنی که هیجان ازش فوران می کرد
گفت

_تو با وجود اون زبون گزنده ت با تموم این بی تجربگی هات...
فوق العاده ای!

کمی خودش رو عقب کشید و چنگ انداخت به کمر جان و اون رو کمی بالا کشید و در اون حال ادامه داد

_صحبت کردن از روابط قبلیم مناسب این لحظه نیست
ولی باید یک چیزی رو نشونت بدم

و به سرعت قبل از این که جان بتونه ری اکشنی نشون بده کمرش رو چرخوند و اونو به شکم خوابوند

_هییی داری چی کار  میکنی؟

بدون توجه به فریاد حیرت زده جان کمرش رو با دست هدایت کرد و کمی بالا کشید و توی پوزیشن مورد نظرش مستقر کرد

دست راستش دور شکمش قفل کرد  و دست چپش رو برای حفظ تعادلش کنار تن خشک شده جان جک زد

جان وحشت زده از حالت بدنش و احساس عضو سخت شده ای که با کمرش برخورد کرد
چنگی به شونش زد و اسمش رو صدا زد

ییبو خودش رو خم کرد و بدن لختش به کمر برهنه و ظریف مرد بزرگتر تکیه زد و سرش رو توی گردنش فرو کرد

_تمام روابط قبل از تو این مدلی بوده!
تو اولین کسی هستی که  با تمام وجود میخوام ناله هات رو مستقیم بشنوم و از دیدن صورت سرخ شده از گریه هات به اوج برسم!

با حرصی واضح توی حرکاتش عقب تر رفت و اونو بالا کشید و مقابلش نشوند

_چطور میتونی این قدر احمقانه فکر کنی؟
درحالی که حتی نگاه کردن به چشم های  به  تو از هر الکلی برای من لذت بخش تره!

⚡« عشق و جنون» Love And Madness ⚡Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon