💞لایک و کامنت یادت نره بیب 💞
Love and Madness🥂
MAHDA
Part88نفس های حبس شده در سینه اش را با شدت بیرون فرستاد و ناباور به جای خالی معشوقه اش نگاه کرد
این چندمین بار بود؟
از اغما بیرون آمد و با لعنتی که نثار خودش کرد از اتاق به مقصد رسیدن به پسری که پوزخند دردناک و جای خالی اش رعب را در وجودش ریخته بود، پرواز کرد
پله ها را یکی دوتا کرد
تا این که در آخرین پیچ پله های طبقه دوم به او رسید و با چنگ انداختن به بازویش از حرکت متوقفش کرد_ولم کن!
بلافاصله کوبنده و خشمگین غرید ولی نقطه اتصال فیزیکی شان را پس نزد و تلاشی برای رهایی نکرد.
جان بی توجه به خواسته اش فشار انگشتانش را بیشتر کرد و درحالی که قفسه سینه اش می کوبید و برای به تعادل رساندن نفس هایش کمی خم شده بود
نالید_کجا داری میری؟
سؤالش بی جواب ماند
نفس های بهم ریخته اش را به پایان رساند و صاف ایستاد
نگاهش را از پشت روی قامت زیبا و استوار پسر کوچک تر داد.فاصله ای که بینشان بود به متری نمیرسید اما سکوتی که نصیبش شد و سری که حتی برای نیم نگاه و اندکی توجه به سمتش نچرخید
مانند خنجری به قلبش فرود آمد و شکافی به اندازه پشیمانی اش ساخت.پشیمانی که هر لحظه بیشتر می شد و سکوتی که نقطه شروع و خاتمه اش به ترسی بزرگ می رسید.
« لعنت بهت شیائو جان.. با همین دست بهش سیلی زدی و حالا توقع چیو داری؟
حتی...با به جریان افتادن این افکار در نیمه سیاه مغزش ضربان قلبش بالا رفت و لرزی سرد به تنش نشست.
ناخودآگاه دو دستش را دور ساعد پسر کوچک تر پیچید و از حجوم کننده افکار تیره
ناخون هایش را در پوستش فرو کرد.باید حرف میزد
باید توضیح میداد
نباید...دهان باز شده اش که قصد بیرون ریختن توضیحات سرهم شده اش را داشت با شنیدن جمله ای که سکوت بینشان را پایان داد
بسته شد._الان هیچ چیزی رو نمیخوام ازت بشنوم.
لحظه ای مکث کرد و بعد با لحنی که آتش خشم در آن شعله می کشید ولی نوای آمیخته به دردش خودآشکاری میکرد
ادامه داد_نمیخوام حرفی بزنم یا حرکتی از روی عصبانیت انجام بدم که بعدا بابتش عذاب بکشم و خودمو لعنت کنم
هیچ حرفی نزن و بزار برم تا آروم شم.نگاه سرگردان و افکار بهم ریخته اش به آنی زیر و رو شد و بند انگشتان سفیده شده استرسش
حس رخوت گرفت و به آرامی از هم باز شد.

KAMU SEDANG MEMBACA
⚡« عشق و جنون» Love And Madness ⚡
Fiksi PenggemarLove and Madness🥂 Writer : mahdie Yibo Top Happy End خلاصه : شیائو جان سی ساله وکیل کارکشته کمپانی بزرگ چین برای بستن قرارداد بزرگی به آمریکا سفر میکنه و با وانگ ییبو بیست و چهارساله وارث زنجیره تجاری لئون، پلی بوی سرکش و رام نشده آشنا میشه پسری ک...