Prt_41

451 92 5
                                    

🌺قبل از خواندن لایک کنید🌺

Love and Madness🥂
Part41

صدای نفس های کوبنده و کشیده ای کنار گوشش و مهر داغی که توسط دست ییبو روی مچ پای دردناکش کوبیده شده بود  و سریع تر شدن پیچ و تاب کمرش

برای لحظه ای سیاهی چشم هاش رو از دست داد و با شدت به جایی پر از نور پرتاب شد و دو نفره به اوج رسیدن

تابی به چشم های سرخ شده و بدن بی حسش داد و با آخرین رگه های انرژی پسر کوچک تر رو که روی بدنش رها شده بود به آغوش کشید و زمزمه کرد

_بیا تا بیست و چهار ساعت آینده استراحت کنیم!

_____

ییبو به میز تکیه زد و به هاشوان ک درگیر پرونده ها بود گفت

_  برسی و نظارت اینجام اومده؟

هاشوان سرش رو با کلافگی تکون داد و گفت

_هر دفعه به یک بهونه ای سر کیسمون می کنن..
این دفعه هشدار گرفتم و اگه یک بار دیگه تکرار بشه  یک ملیون دلار جریمه می شم

به سمت ییبو چرخید و گفت

_شما چی؟
ایتالو هم درگیر شده؟

ییبو خواست حرفی بزنه که اریک خودش رو روی کاناپه پرت کرد و سیبی رو از توی ظرف برداشت

_موج بزرگی که راه افتاده مارو هم درگیر میکنه به طبع

نگاهی به سر تا پای ییبو انداخت و شونش رو بالا انداخت

_منتهی این دوستمون به تخ*مشم نیست

ییبو چشم غره ای بهش رفت

_ تو حرف نرنی کسی نمیگه لالی اریک!

اریک لبخند گشادی زد و سیب توی دستش رو با صدا گاز بزرگی زد  که ییبو قیافش رو با انزجار جمع کرد و گفت

_ببند حلقتو
حالمو بهم زدی با اون خوردنت!

اریک نگاهی به قیافه مچاله ییبو انداخت نیشخندی زد و خودشو جلو کشید

_مورد پسند واقع نشد بیبی؟

سرشو کج کرد و با لحن چندش و کثیفی ادامه داد

_نباید از رو ظاهر قضاوت کنی
بیا امتحان کن قول میدم  مشتری میشی!

ییبو از دلقک بازی هاش به خنده افتاد و چنگی توی موهای بلندش زد و از روی کاناپه به پایین پرتش کرد

_فک کنم ی مدت طولانی کمرتو خالی نکردی
اشتباهی به بد جایی خورده

بعدم با لحن بدجنسی به هاشوان گفت

_می گم درسته که مالی نیست ولی یک دستی بهش برسون
زیادی زده بالا و خالی نکرده که الان اون رگ بچ بازیش خودشو نشون میده

هاشوان هم نگاهی به اریک که روی زمین افتاده بود و ییبو رو فحش می داد کرد و گفت

_دوست دارم کمکش کنم ولی
این اصلا تایپ من نیست متاسفانه

⚡« عشق و جنون» Love And Madness ⚡Where stories live. Discover now