آنچه بر ویکوک گذشت:
چیز خاصی نشد راستش🤔
کوک میخواد پیتزا درست کنه توی بعد دوازدهم. و چون معجزه ی آشپزی جهان یعنی پنیر پیتزا توی بعد دوازدهم وجود نداشت یسری پنیر صورتی رو با یک پودر کشسان مخلوط کرد.
ینی تهیونگ مخلوط کرد. چون خیلی آقای خونه و جنتلمن و با شخصیته و انگشت فاک کوکی تو چشم هممون خلاصه.
حالا این پارت ادامه ی اتفاقات همون شب رو میخونیم^^
کامنت و ووت هم که از واجباته😌
لتس گوووو✨___________________
همه شان با سوءظن خالص، پنیر های نیمه جامد که به مقدار زیادی خاصیت کشسانی داشتند را به محتویات پیتزا های سفارشی شان اضافه کردند، بهاستثنای جین که با نهایت عشق به آن مواد صورتی رنگ، تمام سطح پیتزا را با همین رنگ پوشاند و به همان اندازه درباره خواص پنیر صحبت کرد.
و درنهایت، پیتزا هایی که هر کدامشان به شکل متفاوتی با خوراکی مختلف پر شده بودند در فر بزرگ جیمین پخته و روی میز چوبی بزرگی در مرکز کافه چیده شدند.
کوکی بین تهیونگ و هوسوک پشت میز نشست و با علاقه پیتزاها را تماشا کرد.
حتی نگاه کردن به آن پیتزا ها هم میتوانست شخصیت واقعی آنها را نمایش دهد.
انگار طرز چیدمان مواد پیتزا، میتوانست مانند نوشته ای، صاحبش را توصیف کند.پیتزایی جیمین، تپل ترین آنها بود.
پر از مواد مختلف... و خوشمزه ترین هم به نظر میرسید. خمیر آن هم به سفارش او کمتر از بقیه برشته شده بود و از هر جهتی به خود او شباهت داشت.یونگی اما... دقیقاً چیزی برعکس. نان کاملاً برشته و پخته شده، به همراه لایه نازکی از پنیر، گوشت و دیگر مواد. کاملاً بیحوصله و بیحاشیه... و البته لاغر.
درست مانند یونگی.
و کوکی حس کرد چقدر دلش می خواهد این یونگی به همراه پیتزا را در بغلش له کند اما میدانست که به خطر کشته شدنش نمیارزد.پس نگاهی به بقیه انداخت.
پیتزای نامجون میتوانست جایزه خنده دار ترین خوراکی سن دانته را ببرد.
چون علاوهبر شکل تخممرغی و عجیب خمیر آن، به علت اینکه نامجون به کل گوشت ها را از یاد برده بود، ابتدا پنیرها را روی خمیر ریخت و بعد گوشتها را روی آنجا داد.
خنده دار، عجیب... و البته خلاقانه برای فرمانروایی درست با همین ویژگی ها.جین هم پیتزایی به رنگ صورتی پخت که در اطراف آن نوار باریکی از نان پیتزا هم به چشم میخورد. کمی افراطی، خاص و دوستداشتنی...
پیتزای هوسوک اما انفجاری از مواد غذایی بود!
لبش را گاز گرفت تا به این آشفتگی نخندد. اگر پیتزای نامجون خلاقانه بود... پیتزای هوسوک دیوانگی بود! سبزیجات مختلف و انواع ادویه ها در آن به چشم میخورد و کوکی امیدوار بود دستگاه گوارش او به هم نریزد.تهیونگ آرام ضربه ای به دستش زد و گفت: نمیخوای شامتو بخوری؟
کوکی بهطرف او برگشت. سر تکان داد و نگاهش را به پیتزای فرمانده اش دوخت... و بلافاصله لبخندی روی لبش نشست.
ESTÁS LEYENDO
twelfth dimension
Ciencia Ficciónبُعدِ دَوازدَهُم ________________________ "صدای اوپنج موج داشت. موجT،S،R،Q،P... امواجی که کاملا تصادفی، به نام امواج یک نوار قلب نامیده شدند. شاید زیاد هم بی ربط نبود. امواج صدای تهیونگ به نام امواج ضربان های قلب کوکی نام گرفته بود. موجPصدای تهیونگ...