کاور پارت مرتبط است عزیزان✨
آنچه گذشت:
حقیقتش خیلی مهم نیست چه گذشته در پارت قبل. چون این پارت کاملا اتفاقات مستقلی رو پیش رو داریم.
ولی خب پارت قبل تسانگ کلی توضیح علمی سنگین داد و بعد کوک با جیسو رفتن بازار تا برای خودش و آقاشون حلقه ست بخره. و بعد هم با جیسو خداحافظی کرد و بهش نامهای رو داد که اگه خواهرش اومد دنبالش بگرده، اقلا چیزی برای پیدا کردن داشته باشه. نامرد.این پارت ممکنه دو مدل واکنش ببینم ازتون.
یا فحش بدید که چرا اینجا تمومش کردی...
یا یه نفس راحت بکشین پس از مدت ها.برای هردوش آماده ام.
لتس گوووو~__________________________
به ضربدر سفید کوچکی که زیر پاهای لرزانش، روی کفپوشهای عایق آبی رنگ نقاشی شده بود چشم دوخت و بیشتر از قبل در خودش مچاله شد. تمام بدنش از سرمایی که نیمی از آن، به ترس رسوب کرده در استخوان هایش مربوط میشد، میلرزید و نه تنها نگاهش، که افکارش هم حول محور آن ضربدر هولناک میچرخید.
همین نقطه بود. محل تلاقی دو پاره خط، فقط یک نقطه بود و کوکی در همین نقطه، کاملاً خودخواسته به قتل میرسید.
و سفیدی این علامت، در مرکز کفپوش دایرهای شکل، بیشتر از هر چیزی در این دنیا او را میترساند.
اما فقط در این دنیا. فقط در بعد اول.
در بعد دوازدهم همه چیز فرق میکرد. ترس کوکی در این شهر، سرنوشت خودش بود و در سن دانته، هر چیزی مربوط به تهیونگ.تحمل ترس های سن دانته را به زمان انتقالش به بعد دوازدهم موکول کرد و برای انتقال، افکارش را صرفاً روی حفظ خونسردی و تشخیص مسیری که باید میپیمود متمرکز کرد. تسانگ به او تذکر داده بود. پیش از انتقال، جای هیچ شک و تردید و ترسی جز ترس انتقال نبود.
اولویت با انتقال موفق بود. تهیونگ میتوانست برایش صبر کند.
درست مثل یک ماهی که کوکی در بعد اول گذراند و حتی از محاسبه سادهای مثل شمردن تعداد روزهای گذشته در بعد دوازدهم هم وحشت داشت. چیزی در اعماق ذهن بیش فعالش، بین تمام محاسبات پراکنده و ماه های گذشته در سن دانته دیوار کشیده بود و کوکی از حضور این دیوار رضایت داشت.نمیخواست و نمیتوانست به تعداد روزهایی فکر کند که تهیونگ در نبود او سپری کرده بود. انتظار به پایان میرسید و این دیدار دوباره بود که اهمیت داشت، نه اشکها و دردها و دلتنگی هایی که در مسیر این دیدار صرف شد.
به لطف دست هایش که محکم گوش هایش را پوشانده بودند تا چیزی از تلفنی صحبت کردن های تسانگ نشنود، صدا زده شدن هایش هم بی نتیجه ماند و تسانگ بیچاره مجبور شد از محاسبهها، اندازه گیری زاویه تابش ماه به سطح زمین و سروسامان دادن به سیمها و اتصالات مهم دست بردارد و غرغرکنان خودش را به پسر وحشتزده، ترسیده و مچالهی روی کفپوش برساند.
با دیدن کوکی با افسوس سر جنباند و به تماسش با سوبینی پایان داد که در ساختمان اصلی نیروگاه و با چندین متر فاصله از محل انجام آزمایش آنها، در حال تنظیم مقدمات اتصال لحظه ای برق به خنجر مخصوص کوکی بود.
![](https://img.wattpad.com/cover/204060985-288-k582149.jpg)
ESTÁS LEYENDO
twelfth dimension
Ciencia Ficciónبُعدِ دَوازدَهُم ________________________ "صدای اوپنج موج داشت. موجT،S،R،Q،P... امواجی که کاملا تصادفی، به نام امواج یک نوار قلب نامیده شدند. شاید زیاد هم بی ربط نبود. امواج صدای تهیونگ به نام امواج ضربان های قلب کوکی نام گرفته بود. موجPصدای تهیونگ...