"part 54"

2.3K 618 534
                                    

سلام💜
یادتونه پارت قبل کوکی یک نوشیدنی خوشگل و خوشمزه برای تهیونگ سفارش داد؟
خب...به لطف حافظه ی جلبکیم فراموش کردم فن آرتشو بذارم براتون.
میدونم دیگه حس و حالش گذشته ولی بازم...
کاور پارت همون نوشیدنی ایه که تهیونگ پارت قبل خورد.
نمیدونم واتپدم چرا عکس نمیذاره.😑
مجبور شدم بذارمش کاور.
اینم از این...
خب دیگه.
بریم واسه خوندن این پارت سافت😉❤

______________________

جیمین با شک به کوکی که تا الان سکوت کرده بود نگاه کرد و گفت:چیزی میخوای برات بیارم جانگ کوک؟
کوکی به جای جواب دادن نگاهی به هوسوک و یونگی انداخت و گفت:دورهمی داشتین؟بدموقع مزاحم شدم انگار.
جیمین سر تکان داد و گفت:نه بابا!این دوتا هر شب اینجان.
کوکی بازهم سکوت کرد تا اینکه جیمین دوباره پرسید:چیزی نمیخوای جانگ کوک؟
کوکی بالاخره جواب داد:نه.هیچی نمیخوام.
و شک جیمین بیشتر شد.با دودلی پرسید:پس...فقط اومدی سکوت کنی؟داری میترسونیم!
کوکی با پوزخندی به عقب تکیه زد و گفت:باید در مورد موضوع مهمی باهاتون صحبت کنم.
و با این حرف،جو سنگین کافه سنگین تر هم شد.
به جیمین زل زد و گفت:تهیونگ همه چیزو برام تعریف کرد.
نگاهی به قیافه ی گیج او انداخت و ادامه داد:در مورد هیوتسو...
جیمین لبخند کوچکی زد و گفت:خب...گفتم که خودش همه چیزو بهت میگه.
کوکی سر تکان داد و دوباره ساکت شد.
هوسوک نگاهی به معنی"این بچه چشه؟"به جیمین انداخت اما جوابی نگرفت.
هوسوک که به نتیجه ای نرسیده بود آرام پرسید:تهیونگ حالش خوبه؟
کوکی با لبخند کجی به طرف هوسوک برگشت و گفت:آره...عالیه.ممنون که پرسیدی.
کمی به او خیره ماند سپس گفت:راستی...آخرین باری که با تهیونگ حرف زدی کی بود؟

هوسوک پس از کمی فکر کردن گفت:اممم...از همون روزی که لباسای رسمیتو گرفت.درواقع دیگه ندیدمش که بخوام باهاش حرف بزنم.
کوکی سر تکان داد و گفت:نه.منظورم این نبود.تو اسم این مکالمه ی کوچیک رو میذاری صحبت کردن؟صحبت کردن طولانی و دوستانه منظورمه.

هوسوک به فکر فرو رفت و حرفی نزد.کوکی گفت:یادت نمیاد؟بقیه تون چی؟هیچکدومتون بعد از هیوتسو باهاش صحبت کردین؟یا وقت گذروندین؟
با ملایمت این را پرسید و سکوت ادامه پیدا کرد.
پوزخندی زد و گفت:قبل از هیوتسو چی؟بازم نه؟

یونگی با کلافگی پاسخ داد:تهیونگ دوست نداره با ما وقت بگذرونه.
کوکی جا خورد.پرسید:آها!یعنی الان داری میگی تقصیر تهیونگه که دوستاش فراموشش کردن؟
پوفی کرد و نگاهش رابه جیمین که در حال یافتن جمله ی مناسب بود داد.
دست هایش را روی پیشخوان گذاشت،آنها را مشت کرد و گفت:معتقدین تهیونگ کسیه که شمارو ترک کرده؟بعد از مرگ هیوتسو،با خوشحالی از همتون فاصله گرفت تا از تنهاییش لذت ببره؟این چیزیه که همتون فکر میکنین؟
یونگی غر زد:جانگ کوک متوجهی که اون...
کوکی عصبی خندید و گفت:آره...آره متوجهم.
دست هایش را روی سینه قلاب کرد و گفت:ولی من اونو سرزنش نمیکنم.شمارو سرزنش میکنم.چون توی لحظه ای که بهتون نیاز داشت همتون فراموشش کردین و تنهاش گذاشتین.
هوسوک به سرعت گفت:خودش میخواست تنها باشه.بعد از مرگ هیوتسو دیگه به هیچکدوممون نزدیک نشد.
کوکی دست هایش را تکان داد و گفت:اون آسیب دیده بود.هنوز به خاطر اون اتفاق شوکه بود و نمیتونست واکنش مناسبی نشون بده.کم حرفی خودش و بی توجهی شما هم اینو بدتر میکرد.

twelfth dimensionTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang