سلام💜
یادتونه پارت قبل کوکی یک نوشیدنی خوشگل و خوشمزه برای تهیونگ سفارش داد؟
خب...به لطف حافظه ی جلبکیم فراموش کردم فن آرتشو بذارم براتون.
میدونم دیگه حس و حالش گذشته ولی بازم...
کاور پارت همون نوشیدنی ایه که تهیونگ پارت قبل خورد.
نمیدونم واتپدم چرا عکس نمیذاره.😑
مجبور شدم بذارمش کاور.
اینم از این...
خب دیگه.
بریم واسه خوندن این پارت سافت😉❤______________________
جیمین با شک به کوکی که تا الان سکوت کرده بود نگاه کرد و گفت:چیزی میخوای برات بیارم جانگ کوک؟
کوکی به جای جواب دادن نگاهی به هوسوک و یونگی انداخت و گفت:دورهمی داشتین؟بدموقع مزاحم شدم انگار.
جیمین سر تکان داد و گفت:نه بابا!این دوتا هر شب اینجان.
کوکی بازهم سکوت کرد تا اینکه جیمین دوباره پرسید:چیزی نمیخوای جانگ کوک؟
کوکی بالاخره جواب داد:نه.هیچی نمیخوام.
و شک جیمین بیشتر شد.با دودلی پرسید:پس...فقط اومدی سکوت کنی؟داری میترسونیم!
کوکی با پوزخندی به عقب تکیه زد و گفت:باید در مورد موضوع مهمی باهاتون صحبت کنم.
و با این حرف،جو سنگین کافه سنگین تر هم شد.
به جیمین زل زد و گفت:تهیونگ همه چیزو برام تعریف کرد.
نگاهی به قیافه ی گیج او انداخت و ادامه داد:در مورد هیوتسو...
جیمین لبخند کوچکی زد و گفت:خب...گفتم که خودش همه چیزو بهت میگه.
کوکی سر تکان داد و دوباره ساکت شد.
هوسوک نگاهی به معنی"این بچه چشه؟"به جیمین انداخت اما جوابی نگرفت.
هوسوک که به نتیجه ای نرسیده بود آرام پرسید:تهیونگ حالش خوبه؟
کوکی با لبخند کجی به طرف هوسوک برگشت و گفت:آره...عالیه.ممنون که پرسیدی.
کمی به او خیره ماند سپس گفت:راستی...آخرین باری که با تهیونگ حرف زدی کی بود؟هوسوک پس از کمی فکر کردن گفت:اممم...از همون روزی که لباسای رسمیتو گرفت.درواقع دیگه ندیدمش که بخوام باهاش حرف بزنم.
کوکی سر تکان داد و گفت:نه.منظورم این نبود.تو اسم این مکالمه ی کوچیک رو میذاری صحبت کردن؟صحبت کردن طولانی و دوستانه منظورمه.هوسوک به فکر فرو رفت و حرفی نزد.کوکی گفت:یادت نمیاد؟بقیه تون چی؟هیچکدومتون بعد از هیوتسو باهاش صحبت کردین؟یا وقت گذروندین؟
با ملایمت این را پرسید و سکوت ادامه پیدا کرد.
پوزخندی زد و گفت:قبل از هیوتسو چی؟بازم نه؟یونگی با کلافگی پاسخ داد:تهیونگ دوست نداره با ما وقت بگذرونه.
کوکی جا خورد.پرسید:آها!یعنی الان داری میگی تقصیر تهیونگه که دوستاش فراموشش کردن؟
پوفی کرد و نگاهش رابه جیمین که در حال یافتن جمله ی مناسب بود داد.
دست هایش را روی پیشخوان گذاشت،آنها را مشت کرد و گفت:معتقدین تهیونگ کسیه که شمارو ترک کرده؟بعد از مرگ هیوتسو،با خوشحالی از همتون فاصله گرفت تا از تنهاییش لذت ببره؟این چیزیه که همتون فکر میکنین؟
یونگی غر زد:جانگ کوک متوجهی که اون...
کوکی عصبی خندید و گفت:آره...آره متوجهم.
دست هایش را روی سینه قلاب کرد و گفت:ولی من اونو سرزنش نمیکنم.شمارو سرزنش میکنم.چون توی لحظه ای که بهتون نیاز داشت همتون فراموشش کردین و تنهاش گذاشتین.
هوسوک به سرعت گفت:خودش میخواست تنها باشه.بعد از مرگ هیوتسو دیگه به هیچکدوممون نزدیک نشد.
کوکی دست هایش را تکان داد و گفت:اون آسیب دیده بود.هنوز به خاطر اون اتفاق شوکه بود و نمیتونست واکنش مناسبی نشون بده.کم حرفی خودش و بی توجهی شما هم اینو بدتر میکرد.
KAMU SEDANG MEMBACA
twelfth dimension
Fiksi Ilmiahبُعدِ دَوازدَهُم ________________________ "صدای اوپنج موج داشت. موجT،S،R،Q،P... امواجی که کاملا تصادفی، به نام امواج یک نوار قلب نامیده شدند. شاید زیاد هم بی ربط نبود. امواج صدای تهیونگ به نام امواج ضربان های قلب کوکی نام گرفته بود. موجPصدای تهیونگ...