زیر چشمی به شماره ی پارت مینگرد...
اممم...
خب...
پریویسلی آن تولفث دیمنشن:😎جلسه ای برگزار گشت و یونسان و ولیعهد جلسه رو با حضورشون متبرک کردن که در همین حین کوک با نهایت اسکلی رفتار کرد اما سکشی برینش اونو شرمنده ی زن و بچه اش که همون تهیونگ باشه نکرد...و بانی جاذابمون جاسوس رو تشخیص داد.
عشقتون (ولیعهد) رفت که استراحت کنه.
و یونسانم اومد کوکیو طلبید. جر😂😑حالا در خدمتتونیم با ادامه ی جلسه با حضور نامجین و تهکوک.
لتس گووووووو...💪________________________
با به زبان آوردن تشخیصی که داده بود، سکوت سهمناکی به تکتک افراد مقابلش تزریق کرد.
درک میکرد که جاسوس بودن یونسان باید برایشان عجیب باشد... اما از آن سکوت واقعاً حوصلهاش سر رفته بود و خستگیاش هم که با نزدیک شدنش به تهیونگ شدیدتر شده بود عصبیاش میکرد.
پس خودش برای شکستن سکوت پیشقدم شد و گفت: انقدر براتون غیر قابل تصور بود؟تهیونگ و نیشخندی زد و آرام گفت: برای من که قابل تصور بود.
اما نامجون روی میز خم شد و گفت: ببین جانگ کوک... میتونم بفهمم که به خاطر درخواست یونسان ازش عصبانی شدی. یا همچین چیزی! ولی این دلیل نمیشه که بخوای...
کوکی پوزخند صدا داری زد و با بهت گفت: واقعاً فکر میکنین من به خاطر پیشنهاد مزخرفش میگم اون جاسوسه؟به طرف جین برگشت و توضیح داد: قبل از اینکه حرف بزنه... همون لحظه ای که پاشو گذاشت تو محوطه اینو فهمیدم. و برایش دلایل کافی دارم.
جین سر تکان داد و به نامجون گفت: ما باید به همه مشکوک باشیم نامجون. مخصوصاً یونسان. چون اون تقریباً در تمام جلسات سیاسی نظامی ما حضور داره. بدون اینکه متوجهش باشیم از تمام اتفاقات مطلعه.نامجون دستهایش را روی میز درهم حلقه کرد و گفت: خب... دلایلت رو میشنوم جانگ کوک.
کوکی نفس عمیقی کشید و گفت: همونطور که گفتم... ولیعهد توی این جلسات بیتجربه به نظر میرسید و خیلی راحت درونیاتش رو بروز میداد. اما بااینوجود هیچ رفتاری مبنی بر وجود جاسوس از خودش نشون نداد تا زمانی که جلسه تموم شد و خواست که از محوطه خارج بشه. زمانی که در باز شد و چشمش به یونسان افتاد واکنش هاش تندتر شدن و برای خروج بیشتر از قبل عجله به خرج داد. کاملاً مضطرب شد و من به خوبی اینو دیدم. چون تقریباً بهش نزدیک شدم و علاوه بر این متوجه جا خوردن و هول شدن یونسان هم شدم...نامجون پرسید: و این عجله و اضطرابی که تو میگی میتونه برای جاسوس بودنش دلیل کافی باشه؟
کوکی سر تکان داد و گفت: دارم بهتون میگم... ولیعهد علیرغم بیتجربه بودنش، در تمام طول جلسه اونقدر مضطرب نبود. حتی استرسش از دیدن شخص فرمانروا رو هم انقدر خوب پنهون پنهان کرد که بهسختی میشد فهمید که چقدر نا آرومه. اما نامجون... دیدن یونسان براش حتی از دیدن تو هم ترسناکتر بود. واکنشش خیلی واضح بود.
![](https://img.wattpad.com/cover/204060985-288-k582149.jpg)
CZYTASZ
twelfth dimension
Science Fictionبُعدِ دَوازدَهُم ________________________ "صدای اوپنج موج داشت. موجT،S،R،Q،P... امواجی که کاملا تصادفی، به نام امواج یک نوار قلب نامیده شدند. شاید زیاد هم بی ربط نبود. امواج صدای تهیونگ به نام امواج ضربان های قلب کوکی نام گرفته بود. موجPصدای تهیونگ...