#پارت_33
عنوان پارت: "اسم"
سر پنجه پاش با سرعت و شدت به زمین کوبیده میشد و نگاهش مدام بین مانیتور ها میچرخید.
تصاویر مدام جا به جا میشدن و توی هر کدوم از اونها یکی از اعضای تیم آلفا به چشم میخورد._داری چیکار میکنی تهیونگ؟
زمزمه وار درحالی که داشت با خودش حرف میزد زمزمه کرد و با دست هایی که به سینه زده بود به عقب چرخید.
توی مانیتورهای این سمت هم تعدادی دیگه از اعضا به چشم میخوردن._دارم سعی میکنم الگوهای حرکتیشونو پیشبینی کنم اما تاحالا هیچ کدوم درست نبوده.
جین درحالی که بی وقفه انگشت هاش رو روی کیبورد میکوبید گفت و جونگکوک با کلافگی دوباره به سمتش چرخید:
_امن ترین افراد تیمو جمع کن و بفرستشون دنبال تیم آلفا.
تهیونگ حتما داره این کارو میکنه تا رد گم کنی ایجاد کنه، باید هرجور که شده بفهمم کدوم اونا تهیونگه و کجا داره میره.چند لحظه سکوت بود و بعد جین اطلاع داد:
_ده نفر از اسنایپر ها سر شیف نگهبانی از ویلیام هستن.
تعدادشون برای همه کافی نیست.نفسش رو برای چند لحظه حبس کرد تا بتونه فکر کنه و بعد حین بیرون دادن نفسش دستور داد:
_هفت نفرشون رو خارج کن.
جیهوپ، بکهیون، مینهو و بنگ چانو هم خبر کنقدم هاش رو به عقب برداشت و روی صندلی نشست.
جام شراب سفید رو برداشت و جرعه ای ازش نوشید._جیمین و یونگی کجان؟
_چند دقیقه پیش سوار هواپیما شدن
سرش رو با رضایت تکون داد و جام رو پایین گذاشت.
چرا؟ چرا دلش لرزیده بود؟!
چرا همچین موقعیتی رو برای تهیونگ فراهم کرده بود؟
چرا به طرز احمقانه ای فکر کرده بود تهیونگ قراره از این زمان استفاده کنه تا زخم هاش ترمیم بشه؟
حالا اون لعنتی سوار به یکی از این موتور ها با سرعتی دیوانه وار به کدوم جهنمی داشت میرفت؟!_یه مسیر احتمالی دارم.
جین اطلاع داد و کوک به سرعت از جا بلند شد و به سمتش رفت و پشت صندلیش ایستاد.
جین بخشی از یک نقشه رو بزرگ کرد و گفت:_احتمال میدم همه شون توی این چهار راه به هم بپیوندن
جونگکوک با کلافگی موهاش رو چنگ زد و کشید.
اینبار تهیونگ قرار بود برندهی این دور از بازی باشه؟~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
نگاهی به ساعتش انداخت و از اینه پشت سرش رو چک کرد.
راهنما زد و به سرعت فرمون رو چرخوند و با ورود به مسیر اصلی سرعتش رو بالاتر برد.
نفس هاش توی کلاه کاسکت میپیچید و درد پهلوش هر لحظه بیشتر میشد.
قرار بود تا دو دقیقه دیگه کل تیم توی چهار راه خلوتی از شهر جمع بشن و چندین بار باهم جا به جا بشن و بعد دوباره مسیرشون از هم جدا بشه تا اگر احیانا مولت تونسته بود رد اون رو بزنه و به هویتش شک کنه دوباره گیج بشه و گمش کنه.
هیچ وسیله الکترونیکی همراهشون نبود تا قابل ردیابی نباشن بنابراین وقتی هر سی نفر ظرف ده ثانیه توی چهار راه بودن طبق چیزی که از قبل برنامه ریخته بودن به سرعت شروع کردن توی یک دایره فرضی مخالف هم رانندگی کردن.
پونزده نفر ساعتگرد و چهارده نفر پادساعتگرد به طرز دیوانه واری گرد این دایره بین هم میچرخیدن.
بعد از بیست ثانیه همونطور که از قبل تهیونگ گفته بود به سرعت از هم جدا شدن.
حالا ته باید خودش رو به اون آدم میرسوند.
YOU ARE READING
𝑴𝑶𝑳𝑻
Fanfiction"مولت" نویسنده: "پانیکا" ژانر: "جنایی، معمایی، اکشن، رومنس، انگست، اسمات" کاپل: "تهکوک، یونمین" ~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~• تیم آلفا، تیمی با تعداد نفرات محدود از بهترین و نخبه ترین نظامیان هر کشور. هویت اونها درست به اندازه رمز پرتاب بمب ها...