#پارت_9
عنوان پارت: "دوباره"
ساعت حوالی پنج صبح بود، تیمش نیم ساعت پیش از سر صحنه برگشته بودن و فقط فرصت کرده بودن لباس هاشون رو تعویض و بعضاً گریم هاشون رو پاک کنن!
و حالا همه اونها خسته و کوفته هر گوشه ای از خونه وا رفته بودن و اوسامو و یوهان به سرعت درحال پخش کردن برگه های کپی شده اسامی افراد توی هتل، بین اعضای تیم بودن و تهیونگ صبر کرد تا همه اونها برگه هاشون رو تحویل بگیرن و بعد لب باز کرد:_ مختصات جدیدی که رمزگشایی شد مارو به یک هتل در پاریس میرسونه.
هتل صد و شصت اتاق داره که از بخت بد ما همه اونها رزرو شده!
بجز چهل و هفت مورد که تاریخ رزرو اتاق هاشون به حدود دوازده الی هشت ماه پیش برمیگرده، باقی رزرو های جدیدن و همه اونها سلبریتی و مولتی میلیاردر های معروف از سر تا سر دنیان.
این یعنی ما عملا صد و سیزده مورد داریم که ممکنه هرکدوم اونها قربانی جدید قاتل باشن!نگاه سطحی به برگه های توی دست خودش انداخت و ادامه داد:
_اسم های قرمز رنگ اون چهل و هفت مورد هستن و نیازی نیست روشون تمرکز خاصی بزاریم.
برای صد و سیزده مورد باقی مونده هم باید تقسیم بشیم.
هر کدوم از شما چهار اتاق رو به عهده میگیرید، زمان کمی داریم بنابراین باید به سرعت عمل کنیم.
با فرم های خدمه هتل به هر بهانه ای که شد وارد میشیم و شنود و دوربین کار میزاریم.
خودتون وظیفه کنترل چهار اتاقی که به عهده تون هست رو دارید.
سوالی هست؟_نه کاپیتان
اگرچه که مثل همیشه هماهنگ گفته شده بود اما مثل همیشه پر قدرت نبود!
پرواضح بود که همه اونها تا سر حد مرگ خسته هستن!_خیلی خب پس میریم سراغ تقسیم اتاق ها.
نامجون اتاق یک تا چهار، چانگبین اتاق شش، نه تا یازده، هانس دوازده تا پونزده، مایکل شونزده، هفده، بیست، بیست و دو.تهیونگ درحالی که اتاق های قرمز رنگ که متعلق به آدم های عادی بود، جا مینداخت به تقسیم بندی ادامه میداد.
اتاق پنج، هفت، هشت، هجده، نوزده و بیست و یک توی صفحه اول قرمز رنگ بود.
برگه توی دستش رو زیر باقی اونها گذاشت و شروع به تقسیم بندی اتاق های ثبت شده توی اون برگه کرد.
تا دقایق نسبتا طولانی ای این کار ادامه داشت و در نهایت با پایان اتاق ها لحظه ای که افرادش فکر میکردن همه چیز به آخر رسیده و حالا میتونن بخوابن تهیونگ تنها با گفتن یک جمله کاری کرد که همه شون با کلافگی و خستگی ناله کنن:_وسایلتونو جمع کنید، یک ساعت دیگه پروازمون به سمت پاریس بلند میشه!
همه ناله کنان درحالی که زیر لب غر میزدن از جا بلند شدن تا وسایل محدودشون رو جمع کنن و به سمت فرودگاه راه بیافتن.
یک ماجرا جویی جدید در پیش بود.
YOU ARE READING
𝑴𝑶𝑳𝑻
Fanfiction"مولت" نویسنده: "پانیکا" ژانر: "جنایی، معمایی، اکشن، رومنس، انگست، اسمات" کاپل: "تهکوک، یونمین" ~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~• تیم آلفا، تیمی با تعداد نفرات محدود از بهترین و نخبه ترین نظامیان هر کشور. هویت اونها درست به اندازه رمز پرتاب بمب ها...