#پارت_14
عنوان پارت: "عزیزدلم"
پرتافیلتر رو وصل کرد و فنجان هارو زیرش گذاشت و تا اومد دکمه دستگاه رو بزنه با صدای خدمتکار بالا پرید:
_چیزی لازم دارید؟
به سمت دخترک خدمتکار که کمی خواب آلود بنظر میرسید چرخید و لبخند زد:
_نه ممنونم خودم از پسش برمیام، چرا بیدار شدی؟
خدمتکار به آرومی جواب داد:
_نور رو دیدم فکر کردم ارباب کوچیک چیزی لازم دارن برای همین اومدم که راهنمایی شون کنم
پسر مو بلوند فقط به تکون کوتاه سرش اکتفا کرد و بعد دکمه دستگاه رو فشرد تا عصارهگیری قهوه شروع بشه.
دخترک با حالت مرددی این پا و اون پا کرد و بعد لب باز کرد:_بهتره این ساعت شب قهوه نخورید، اونم دو فنجان!
برای سلامتی مضرهبا لبخندی که سعی داشت طبیعی باشه دوباره به سمت دخترک چرخید:
_امشب باید به چندتا پرونده مهم رسیدگی کنم و اونها رو مرتب کنم بنابراین باید انرژی داشته باشم، به هرحال از توصیه ات ممنونم.
فنجان هارو به سینی چوبی منتقل کرد و دست برد تا پرتافیلتر رو باز کنه اما دخترک پیش قدم شد:
_من انجامش میدم
_ازت ممنونم
با لبخند گفت و بعد سینی رو برداشت و راه افتاد، نگاه محتاطانه ای به سمت آشپزخونه انداخت و وقتی مطمئن شد که خدمتکار شاهدش نیست به سرعت مسیرش رو کج کرد و وارد اتاق کار شد.
خطر از بیخ گوشش گذشته بود!
بی سر و صدا در رو پشت سرش بست و درحالیکه به سمت پسر کوچکتر قدم برمیداشت زمزمه کرد:_به لطف تو تقریبا داشتم گیر میافتادم!
انتظار داشت پسر کوچکتر مثل همیشه به غر زدنش بخنده اما وقتی اینطور نشد سر بلند کرد تا دلیلش رو بدونه.
پسر کوچکتر با نگاهی اخم آلود به صفحه لپتاپ مقابلش زل زده بود و باعث شد به آرومی بپرسه:_هی...همه چیز مرتبه؟
پسر کوچکتر با مکث نگاه از صفحه لپ تاپ روی میز گرفت و با کلافگی تنش رو از پشت رها کرد و عملا روی صندلی بزرگ چرم ولو شد:
_نمیدونم، همونطور که انتظار داشتم تهیونگ راه خودش به بار رو بازکرده اما به طرز عجیبی نمیتونم بفهمم الان دقیقا چی تو سرش میگذره.
فکر میکردم الان میره اون تو و یه کاری میکنه اما...فقط مثل یه حرومزاده نشسته و داره در کمال خونسردی پوکر بازی میکنه و اون پسره رو دستمالی میکنه.
انگار که واقعا برای خوشگذرونی اونجاست نه ماموریت!جلو رفت و سینی قهوه رو روی میز کنار لپ تاپ گذاشت و فنجون خودش رو برداشت و قبل از اینکه اونو به لب برسونه گفت:
YOU ARE READING
𝑴𝑶𝑳𝑻
Fanfiction"مولت" نویسنده: "پانیکا" ژانر: "جنایی، معمایی، اکشن، رومنس، انگست، اسمات" کاپل: "تهکوک، یونمین" ~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~• تیم آلفا، تیمی با تعداد نفرات محدود از بهترین و نخبه ترین نظامیان هر کشور. هویت اونها درست به اندازه رمز پرتاب بمب ها...