part21:Play

49 15 5
                                    

#پارت_21

عنوان پارت: "بازی "

نگاهش رو با دقت توی عمارت چرخوند و چمدون نسبتا کوچیکش رو پشت سرش کشید.
موفق نشده بود که توی اتاق لی توی شرکت دوربین یا شنود کار بزاره، امیدوار بود فرصت مناسبی برای این کار توی عمارت پیدا کنه درنتیجه حالا داشت با دقت نقطه به نقطه عمارت نسبتا بزرگ رو با نگاهش بررسی میکرد.

_تهیونگی!

صدای هیجان زده جونگکوک اومد و بعد تنها ظرف چند ثانیه تهیونگ خودش رو درحالی پیدا کرد که پسرک از مقابل بهش چسبیده بود و حلقه دست هاش رو هر لحظه به دور تهیونگ تنگ تر میکرد:

_بلاخره اومدی! خیلی منتظرت بودم

پسرک هیجان زده گفت و تهیونگ با رها کردن دسته چمدونش متقابلاً تن پسر رو بین بازوهاش فشرد و با ملایمت گفت:

_متاسفم که دیر کردم
تهیونگی رو می‌بخشی؟!

پسر کوچکتر با لبخند شیطنت آمیزی بدون اینکه از تهیونگ فاصله بگیره سرش رو چرخوند و چونه اش رو به سینه ته چسبوند و از پایین به صورتش خیره شد:

_اگر قول بدی باهام بازی کنی میبخشمت!

تهیونگ سرش رو کمی پایین گرفت تا مستقیما به چهره جونگکوک نگاه کنه و بعد با ابروی بالا انداخته پرسید:

_چه بازی؟

_قایم موشک یا گرگ و بره بازی، جیمینی هیونگ معمولا باهام اینا رو بازی نمیکنه
چون اون نمیتونه مدت طولانی بدوه اما بابا می‌گفت تو خیلی خوب میتونی بدویی

ته به آرومی سر تکون داد:

_قبوله، من هر بازی که دوست داشته باشی باهات انجام میدم، خوبه؟

_خوبه!

جونگکوک با رضایت تایید کرد و بعد یکی از اون لبخند های خرگوشیش رو به تهیونگ نشون داد.
تهیونگ ناخودآگاه با لبخند محوی بهش خیره موند.
احتمالا اینکه با پسری که تقریبا هم قد خودش بود درمورد قایم موشک بازی صحبت کنه عجیب ترین کاری بود که ته تا به حال انجام داده بود اما این پسرک یک شیرینی خاص توی وجودش داشت که به تهیونگ اجازه نمی‌داد نادیده بگیرتش و باهاش رفتار خشکی داشته باشه.

_اقای کیم؟

جیمین درحالی که تازه از اتاقش خارج شده بود گفت و ته نگاهش رو از چهره جونگکوک گرفت و به سمت پسر چرخید؛ با مکث دست هاش رو از دور کمر پسر کوچکتر باز کرد و کمی ازش فاصله گرفت و به سمت جیمین تعظیم کوتاهی انجام داد.

_نیازی به این کار نیست، همراهم بیاید اتاقتونو نشونتون میدم

جیمین گفت و تهیونگ درحالی که دوباره دسته چمدونش رو می‌گرفت گفت:

_لطفا باهام رسمی صحبت نکن، بنظر میاد ما قراره زمان زیادی رو کنار هم بگذرونیم

جیمین به آرومی سر به تایید تکون داد و جلوتر راه افتاد:

𝑴𝑶𝑳𝑻Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt