#پارت_31
عنوان پارت: "چرا؟ "
قدم هاش کوتاه اما پر قدرت برداشته میشدن.
درصد قوی مسکن توی خونش مثل شدت بالای الکل عمل میکرد و این توهم رو به تنش میداد که هیچ درد و زخمی نداره اما همین الان هم میتونست گرمی خون روی پهلوش رو احساس کنه!
امیدوار بود که خون به این زودی از پانسمانش رد نشه!
لی هانجون که وسط عمارت روی یک مبل نشسته بود و با حوصله پرونده ای رو مطالعه میکرد با دیدن اون به آرومی پرونده رو پایین آورد و با لحنی کاملا جدی پرسید:_کجا بودی کیم؟
تهیونگ مقابل مرد متوقف شد و به آرومی تعظیم کرد:
_منو ببخشید که بی خبر رفتم، دیشب از بیمارستان بهم زنگ زدن و گفتن مادرم توی خونه حالش بد شده و به اورژانس منتقلش کردن برای همین سریع رفتم.
مرد نفسش رو سنگین بیرون داد و بعد پرسید:
_الان حال مادرت چطوره؟
_خیلی بهتره، ممنونم قربان.
_اگر بخوای میتونی یکی دو روز مرخصی بگیری که کنارش بمونی.
هانجون گفت و تهیونگ راضی از این پیشنهادی که نسیبش شده بود دوباره تعظیم کرد:
_از درکتون ممنونم، خیلی عالی میشه اگر بتونم این مرخصی رو داشته باشم
مرد کوتاه سر به نشونه تایید تکون داد و تهیونگ آروم اطلاع داد:
_پس میرم چندتا از وسایلمو بردارم.
هانجون فقط دستش رو توی هوا تکون داد و بعد دوباره سرش رو توی پرونده هاش فرو برد.
_تهیونگی!
صدای هیجان زده جونگکوک اومد و بعد قامت خودش درحالی که با قدم های بلند و هیجان زده ای نزدیک میشد توی قاب نگاه تهیونگ قرار گرفت.
پسر کوچکتر با فاصله یک قدم ازش متوقف شد و بعد با حالت شاکی گفت:_من خیلی منتظرت بودم که بیای و باهم بازی کنیم.
_متاسفم جونگکوکی، من الان نمیتونم بازی کنم؛ قراره برای یکی دو روز از اینجا برم
تهیونگ درحالی که سعی میکرد لبخند بزنه گفت و پسر کوچکتر چهره ناراحتی به خودش گرفت:
_اخه چرا؟
از دست من ناراحت شدی؟!
من کار بدی کردم؟پسر بزرگتر به سرعت تکذیب کرد:
_البته که نه.
چرا همچین فکری کردی؟جونگکوک نگاه محتاطی به اطراف انداخت، جوری که انگار میخواست مطمئن بشه که کسی حرف هاشون رو نمیشنوه و بعد قدم دیگه ای به تهیونگ نزدیک شد و زمزمه وار گفت:
_جیمینی هیونگ همیشه میگه اگه به موقع قرصامو نخورم و باهاش دکتر نرم از دستم ناراحت میشه و از اینجا میره.
منم برای اینکه اون از اینجا نره همیشه به حرفاش گوش میکنم
ESTÁS LEYENDO
𝑴𝑶𝑳𝑻
Fanfic"مولت" نویسنده: "پانیکا" ژانر: "جنایی، معمایی، اکشن، رومنس، انگست، اسمات" کاپل: "تهکوک، یونمین" ~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~• تیم آلفا، تیمی با تعداد نفرات محدود از بهترین و نخبه ترین نظامیان هر کشور. هویت اونها درست به اندازه رمز پرتاب بمب ها...