part22:I saw

75 17 6
                                    

#پارت_22

عنوان پارت: " دیدم"

با نگاه محتاطانه ای به اطراف کلید رو توی قفل چرخوند و در رو باز کرد و پا به راه پله تاریک و باریک گذاشت.
در رو آروم پشت سرش بست و نفس عمیقی کشید و راه افتاد، قدم هاش به آرومی از پله های باشگاه زیر زمینی میگذشتن تا زمین نخوره.
فضای باشگاه تاریک و ساکت بود و احتمالا این دلیلی بود که با صدای آروم کسی از جا پرید:

_معشوقه‌ی عزیزت هنوز برنگشته

تنها ثانیه ای بعد لامپ های باشگاه روشن شدن و قامت پسر موسبز درحالی که ویپ سیاه رنگش رو به لب هاش میرسوند توی چهار چوب در نمایان شد.

_چرا هنوز برنگشته؟ پروازش سه ساعت پیش نشسته!

جیمین آروم پرسید و پسر بزرگتر جواب داد:

_خودت بهتر یونگی رو میشناسی! احتمالا الان توی یکی از بارهای محبوبش لش کرده

جیمین نفسش رو صدادار بیرون داد و بعد جلو رفت، از کنار پسر بزرگتر گذشت و پا به اتاق یونگی گذاشت.
روی مبل همیشگی نشست و سرش رو از پشت به لبه مبل تکیه داد.

_جونگکوک چطوره؟

پسر مو سبز پرسید و بعد دود رو آهسته بیرون داد.
جیمین آروم جواب داد:

_خوبه، اولش از اینکه نزده بودی تو صورتش خیلی عصبی بود چون بنظرش این گروگانگیری به اندازه کافی واقعی بنظر نمی‌رسید اما کم کم عصبانیتش فروکش کرد.

پسر بزرگتر کوتاه خندید و درحالی که از ویپ سیاه رنگش کام می‌گرفت قدم برداشت تا مقابل جیمین بشینه:

_جونگکوک باید دست از سختگیری کردن برداره.

همزمان با بیرون دادن دود گفت و بعد دوباره از ویپ کام گرفت و آهسته بیرون داد و درحالی که رگه هایی از تمسخر به وضوح توی صداش حس میشد ادامه داد:

_تیم آلفا؟ شبیه یه جوک مسخره میمونه! اونا خیلی احمقن.

جیمین به آرومی سرش رو بلند کرد تا به پسر بزرگتر نگاه کنه و بعد گفت:

_ما تا الان دست بالاتر رو داشتیم چون از ماتیلدا استفاده میکردیم اما حالا جونگکوک با اون کاپیتان لعنتی معامله کرده و ماتیلدا رو کنار گذاشته.
میترسم که این اعتماد به نفس کوک درنهایت کار دستش بده و باعث بشه که یه جایی اشتباه کنه!

چند لحظه مکث کرد و بعد ادامه داد:

_قبول دارم که جونگکوک باهوشه اما حالا تهیونگ داره زیر یه سقف باهاش نفس می‌کشه!
کوک ساعت ها باهاش وقت میگذرونه، اگر یه جایی اشتباه کنه چی؟
اگر...موفق نشه چی؟!

پسر بزرگتر به آرومی با یک انحنای کنایه آمیز گوشه‌ی لبش دود رو آهسته بیرون داد و با لحنی که انگار می‌گفت «احمق نباش بچه» پرسید:

𝑴𝑶𝑳𝑻Where stories live. Discover now