#پارت_7
عنوان پارت: " احمق یا نابغه"
چند ضربه به در و بعد اجازه ورود بی حوصله مرد.
صدای قدم هایی که نزدیک شدن و بعد صدای یک پسر جوان:_پیتر یک ربع پیش به اتاق وی آی پی چهار رفته اما هنوز برنگشته!
قلب تهیونگ به وضوح ضربانی رو جا انداخت!
اتاق اونا وی آی پی شماره چهار بود!_شماره چهار برای اون مرد آسیایی نیست که تولد داشت؟!
رئیس پرسید و تهیونگ حتی دقت نکرد که بفهمه بعد از اون چی میگن!
تنها چیزی که الان اهمیت داشت این بود که یوهان قبل از گیر افتادن از اونجا خارج بشه.
محتاطانه دستش رو پایین برد و به محل نصب شنود رسوند و خیلی آروم شروع به زدن ضربه های منظم به روش کرد.
سنسور های حساس به صوتش انقدر قوی بودن که این ضربه های ملایم به روی سطح مرواریدیش رو به وضوح توی سیستم افرادش پخش کنن و امیدوار بود اونها متوجه منظورش بشن!
در سمت دیگه همه توی ون تو سکوت مطلق مونده بودن و ضربان ملایم تهیونگ به روی میکروفون با قدرت صدای بسیار بالا تر پخش میشد.
همه اول فکر کردن این صدا به علت کشش لباس های تهیونگ به روی شنوده اما فقط چند لحظه زمان برد تا اوسامو عملا فریاد بکشه:_کد مورسه!
این ضربه ها عمدی ان، داره کد میدهبعد از اون یک سکوت سنگین شد و همه ناخودآگاه توی سرشون شروع به کد گشایی رمز کردن و با پایان ضربه ها اوسامو به سرعت جمله ای که رمز گشایی کرده بود به زبون اورد:
_به هر قیمتی یوهانو خارج کنید
همه نگاهی باهم رد و بدل کردن و بعد ون به سرعت به همهمه افتاد.
ییبو، ویلیام، دیوید و آتسوشی به سرعت از زیر صندلی های ون باکس های مخصوص لباس هاشون رو بیرون کشیدن تا آماده بشن.
نسبت به باقی اعضا تیم که درحال حاضر توی ون بودن اونا تجربه بیشتری توی مأموریت های میدانی داشتن.
در حین حاضر شدن ییبو به عنوان سومین ارشد شروع کرد به دستور دادن:_اوسامو، با ماتیلدا هماهنگ شو، میخوام برق کل این منطقه قطع بشه.
نباید هیچ ردی حتی از ورود و خروجمون بمونه.
اتسوشی و ویلیام، شما برید سراغ کنتور های برق، مطمئن بشید که برق اضطراری رو فعال نکنن.
من و دیوید وارد عمل میشیم، گارد هارو از پا درمیاریم و یوهان و کاپیتان رو خارج میکنیم
بقیه شما اگر لازم شد باید وارد عمل بشید و توی بار شلوغ کاری راه بندازید تا راحت تر خارج بشیملباس هاشون به همین سرعت با فرم های مشکی رنگ تعویض شده بود و با جا دادن هدست ها به داخل گوش هاشون به سرعت ماسک هاشون رو به سر کردن و تا لبه لباسشون کشیدن
فقط چشم ها و دهانشون از بین برش های مخصوص ماسک مشکی رنگ مشخص بود و ییبو خیره به حرکات تند انگشت های اوسامو روی کیبورد توی قلبش ثانیه میشمرد!
کلاه مخصوصشون رو زیر چونه هاشون محکم کردن و نقاب مخصوص دید در شب رو پایین کشیدن.
ŞİMDİ OKUDUĞUN
𝑴𝑶𝑳𝑻
Hayran Kurgu"مولت" نویسنده: "پانیکا" ژانر: "جنایی، معمایی، اکشن، رومنس، انگست، اسمات" کاپل: "تهکوک، یونمین" ~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~• تیم آلفا، تیمی با تعداد نفرات محدود از بهترین و نخبه ترین نظامیان هر کشور. هویت اونها درست به اندازه رمز پرتاب بمب ها...